اجباری اما شیرین
پارت : بیست هشتم
جنی : این چرا تمام نمیشه
لیسا : ایشالا کبود شی زنیکه
معلم : خوب بچه ها خسته نباشید برید زنگ تفریح
جنی : خدارشکر
لیسا: من سر کلاس این عذاب می گشتم
جنی : منم همین طور
رزی : چ هم همه ای تو دانشگاه
جنی : چ شون اینا چرا این جوری نگاه می کنن پلشت ها
ریوجین : جنی
جنی : سلام جانم ؟
ریوجین: میگم مدیر گفت بری دفتر اش
جنی : اوکی
جنی ویو
یا خدا چ کردم نکن فهمید اون دختر رو زدم یا نمی دونم رفتم تهیونگ دیدم اع نگفت امروز میاد توف
جنی : سلام آقای کیم کارم داشتید
مدیر : بلع بفرماید
تهیونگ بهم لبخند زد
مدیر : چرا نگفتید عروس خانواده کیم هستید خانم
جنی : دلیل نداشت
مدیر : بگذره ام شما تا یک ماه می تونید نیاید تو دانشگاه مشکلی ندارید مرخصی اع
جنی : ممنون
تهیونگ : ما دیگ میریم
مدیر : خدانگهدار
بیرون از دفتر
جنی : چرا نگفتی میای
تهیونگ : همین طوری
جنی : من برم وسایل مو جمع کنم بریم
تهیونگ من دم در منتظرم
جنی ویو
خوب تهیونگ از یک سمت رفت من وقتی دیدم داشت میرفت همه بهش نگاه می کردن درست اون برای من خرسی کوچولو ولی اون تو واقعیت یک ببر ک همه سعی می کنند پا رو دم اش نزارن و اعصبی اش نکن آن رفتم وسایل ورداشتم
جیمین : داری میری .
جنی : آره خانه می بینمت رزی تو هم امشب بیا
رزی : چی چرا .
جنی : امشب خانه خالی
رزی : حله
تو محیط مدرس بودم ک دیدم یکی از پشت کشیدم
کای بود
کای : ببینم بدون خداحافظی میری
دستم بالا آوردم ک بزنم تو دهنش ولی دستم گرفت بهم لبخند زد همون موقع صدای اعصبی سرد تهیونگ شنیدم
اومد دستم گرفت کشون د ب سمت خودش نشوند ام تو ماشین در قفل کرد رفت سمت کای باهاش حرف زد بعدم یک سیلی بهش زد با اعصبانیت نشست تو ماشین نمی دونم چی شد بود ک آنقدر اعصبی رفتیم خانه رفت ام تو اتاق اونم پشت سرم اومد
تهیونگ : اون پسر کی بود ؟
جنی : مزاحم
تهیونگ : چرا همش مزاحم تو می شن ها نکن تو !
وقتی می خواست کلمه ای از دهن اش خارج ش دستم گزاشتم رو دهنش
جنی : حرفی نزن ک بعد اش پشی مون شی
از اتاق زدم بیرون رفتم پایین تو آشپز خانه آب خوردم پشتم اومد
تهیونگ : مدیر تو گفت با پسر ها می پری تو چرا نمی فهمی متاهلی
جنی : تو چرا ب من اعتماد نداری ها ؟ الان یکی بیاد ب تو بک زن آت بهت خیانت کرد باور می کنی
تهیونگ : تو خودت باعث میشی
جنی : من دیگ نمی تونم تحمل کنم بیا طلاق بگیریم
تهیونگ : چی ؟
جنی : من نمی تونم ادامه بدم
تهیونگ رفت بیرون از خانه منم رفت ام حمام اشکم میریخت اون ب من اعتماد ندار اصل شاید باید طلاق بگیریم من ب اون لعنتی عادت کردم
♡
#ایو #رزی #جیسو #لالیسا #جنی #بلک_پینک
#جمین #نامجون #جین #کوکی #تهیونک #شوگا #جیهوپ #بی_تی_اس
#ایتیزی #و_ه_مای_گرل
#اورلگو #اکسو #تی_اکس_تی #پنت_هاوس #دبلیو #زیبای_حقیقی #اجوشی_من #روباه_نه_دم #ویرانگر_در_خدمت_شماست #عاشقان_ماه #گل_برفی #کمپانی
#فیک
#جیمین
#بی_تی_اس
#کیپاپ
#تهنی
#لیزکوک
#جینسو
#رزمین
#جیرز
#بلگتن
#شیپ
#رمان
#ونشات
#اصمات
#تهیونگ #کوکی
#کوک
جنی : این چرا تمام نمیشه
لیسا : ایشالا کبود شی زنیکه
معلم : خوب بچه ها خسته نباشید برید زنگ تفریح
جنی : خدارشکر
لیسا: من سر کلاس این عذاب می گشتم
جنی : منم همین طور
رزی : چ هم همه ای تو دانشگاه
جنی : چ شون اینا چرا این جوری نگاه می کنن پلشت ها
ریوجین : جنی
جنی : سلام جانم ؟
ریوجین: میگم مدیر گفت بری دفتر اش
جنی : اوکی
جنی ویو
یا خدا چ کردم نکن فهمید اون دختر رو زدم یا نمی دونم رفتم تهیونگ دیدم اع نگفت امروز میاد توف
جنی : سلام آقای کیم کارم داشتید
مدیر : بلع بفرماید
تهیونگ بهم لبخند زد
مدیر : چرا نگفتید عروس خانواده کیم هستید خانم
جنی : دلیل نداشت
مدیر : بگذره ام شما تا یک ماه می تونید نیاید تو دانشگاه مشکلی ندارید مرخصی اع
جنی : ممنون
تهیونگ : ما دیگ میریم
مدیر : خدانگهدار
بیرون از دفتر
جنی : چرا نگفتی میای
تهیونگ : همین طوری
جنی : من برم وسایل مو جمع کنم بریم
تهیونگ من دم در منتظرم
جنی ویو
خوب تهیونگ از یک سمت رفت من وقتی دیدم داشت میرفت همه بهش نگاه می کردن درست اون برای من خرسی کوچولو ولی اون تو واقعیت یک ببر ک همه سعی می کنند پا رو دم اش نزارن و اعصبی اش نکن آن رفتم وسایل ورداشتم
جیمین : داری میری .
جنی : آره خانه می بینمت رزی تو هم امشب بیا
رزی : چی چرا .
جنی : امشب خانه خالی
رزی : حله
تو محیط مدرس بودم ک دیدم یکی از پشت کشیدم
کای بود
کای : ببینم بدون خداحافظی میری
دستم بالا آوردم ک بزنم تو دهنش ولی دستم گرفت بهم لبخند زد همون موقع صدای اعصبی سرد تهیونگ شنیدم
اومد دستم گرفت کشون د ب سمت خودش نشوند ام تو ماشین در قفل کرد رفت سمت کای باهاش حرف زد بعدم یک سیلی بهش زد با اعصبانیت نشست تو ماشین نمی دونم چی شد بود ک آنقدر اعصبی رفتیم خانه رفت ام تو اتاق اونم پشت سرم اومد
تهیونگ : اون پسر کی بود ؟
جنی : مزاحم
تهیونگ : چرا همش مزاحم تو می شن ها نکن تو !
وقتی می خواست کلمه ای از دهن اش خارج ش دستم گزاشتم رو دهنش
جنی : حرفی نزن ک بعد اش پشی مون شی
از اتاق زدم بیرون رفتم پایین تو آشپز خانه آب خوردم پشتم اومد
تهیونگ : مدیر تو گفت با پسر ها می پری تو چرا نمی فهمی متاهلی
جنی : تو چرا ب من اعتماد نداری ها ؟ الان یکی بیاد ب تو بک زن آت بهت خیانت کرد باور می کنی
تهیونگ : تو خودت باعث میشی
جنی : من دیگ نمی تونم تحمل کنم بیا طلاق بگیریم
تهیونگ : چی ؟
جنی : من نمی تونم ادامه بدم
تهیونگ رفت بیرون از خانه منم رفت ام حمام اشکم میریخت اون ب من اعتماد ندار اصل شاید باید طلاق بگیریم من ب اون لعنتی عادت کردم
♡
#ایو #رزی #جیسو #لالیسا #جنی #بلک_پینک
#جمین #نامجون #جین #کوکی #تهیونک #شوگا #جیهوپ #بی_تی_اس
#ایتیزی #و_ه_مای_گرل
#اورلگو #اکسو #تی_اکس_تی #پنت_هاوس #دبلیو #زیبای_حقیقی #اجوشی_من #روباه_نه_دم #ویرانگر_در_خدمت_شماست #عاشقان_ماه #گل_برفی #کمپانی
#فیک
#جیمین
#بی_تی_اس
#کیپاپ
#تهنی
#لیزکوک
#جینسو
#رزمین
#جیرز
#بلگتن
#شیپ
#رمان
#ونشات
#اصمات
#تهیونگ #کوکی
#کوک
۱۵.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.