فردا صبح
فردا صبح
جیمین ویو
ا.ت:ارباب ارباببب بلند شین
جیمین: هوم چیه
ا.ت: ارباب عموتون اومدن
جیمین: چیییی
ا.ت: بیاید پایین
ا.ت ویو
رفتم پایین تا جیمین آماده بشه
واییییییییییی پسر عموی جیمین هم اومده رفتم توی آشپزخانه تا حداقل از دست این پسره ی هول در برم
هیونجین: چیه کوچولو فرار میکنی نمیخورمت که
جیمین: اتفاقا نباید به همچین آدم هایی مثل تو اعتماد کرد (پوزخند )
هیونجین: چیه سر عشقت غیرتی شدی
جیمین: نباید سر عشقم غیرتی بشم؟ البته تضمین نمیکنم که دوباره نزدیک ا.ت بشی زنده یا سالم بمونی
ع.ج: بسه دیگه جیمین به اون چیزی که بهت گفتم فکر کردی
جیمین: هنوز زوده
ا.ت ویو
نشستیم روی کاناپه که عموی جیمین گرمش شد و چندتا از دکمه های لباسش رو باز کرد
دقت کردم که دیدم همون گردنبندی که باید پیداش کنم دقیقا دور گردنشه عموی جیمین که متوجه نگاهم شد پوزخند زد
ع.ج: چیه از این گردنبند خوشت میاد
ا.ت: اوهوم
ع.ج:میخوای بدمش به تو
ا.ت: آر....
جیمین: نیازی نکرده بديش به ا.ت حتی اگر بمیرم هم نمیزارم ا.ت از تو یکی کادو بگیره
تو این شانس اه جیمین چرا رد کرد واییییییییییی حالا چیکار کنم جیمین که نمیزاره
آهانننن
ا.ت: میشه یه دیقه گردنبند تون رو بدید به من نگاهش کنم
ع.ج: باشه
گردنبندشو بهم داد که یهو فرار کردم رفتم بالا توی اتاقم و درو قفل کردم حدس میزدم که همه توی شک باشن
جیمین ویو
یهو دیدم ا.ت فرار کرد خداااا دستم بهت برسه ا.ت تیکه تیکت میکنم
جیمین: عمو واقعا رفتار ا.ت خیلی بد بود الان گردنبند رو براتون میارم
رفتم بالا که اتاق ا.ت درش قفل بود
ا.ت ویو
در شیشه خون و باز کردمخواستم بخورم که....
لایک:۲۰
جیمین ویو
ا.ت:ارباب ارباببب بلند شین
جیمین: هوم چیه
ا.ت: ارباب عموتون اومدن
جیمین: چیییی
ا.ت: بیاید پایین
ا.ت ویو
رفتم پایین تا جیمین آماده بشه
واییییییییییی پسر عموی جیمین هم اومده رفتم توی آشپزخانه تا حداقل از دست این پسره ی هول در برم
هیونجین: چیه کوچولو فرار میکنی نمیخورمت که
جیمین: اتفاقا نباید به همچین آدم هایی مثل تو اعتماد کرد (پوزخند )
هیونجین: چیه سر عشقت غیرتی شدی
جیمین: نباید سر عشقم غیرتی بشم؟ البته تضمین نمیکنم که دوباره نزدیک ا.ت بشی زنده یا سالم بمونی
ع.ج: بسه دیگه جیمین به اون چیزی که بهت گفتم فکر کردی
جیمین: هنوز زوده
ا.ت ویو
نشستیم روی کاناپه که عموی جیمین گرمش شد و چندتا از دکمه های لباسش رو باز کرد
دقت کردم که دیدم همون گردنبندی که باید پیداش کنم دقیقا دور گردنشه عموی جیمین که متوجه نگاهم شد پوزخند زد
ع.ج: چیه از این گردنبند خوشت میاد
ا.ت: اوهوم
ع.ج:میخوای بدمش به تو
ا.ت: آر....
جیمین: نیازی نکرده بديش به ا.ت حتی اگر بمیرم هم نمیزارم ا.ت از تو یکی کادو بگیره
تو این شانس اه جیمین چرا رد کرد واییییییییییی حالا چیکار کنم جیمین که نمیزاره
آهانننن
ا.ت: میشه یه دیقه گردنبند تون رو بدید به من نگاهش کنم
ع.ج: باشه
گردنبندشو بهم داد که یهو فرار کردم رفتم بالا توی اتاقم و درو قفل کردم حدس میزدم که همه توی شک باشن
جیمین ویو
یهو دیدم ا.ت فرار کرد خداااا دستم بهت برسه ا.ت تیکه تیکت میکنم
جیمین: عمو واقعا رفتار ا.ت خیلی بد بود الان گردنبند رو براتون میارم
رفتم بالا که اتاق ا.ت درش قفل بود
ا.ت ویو
در شیشه خون و باز کردمخواستم بخورم که....
لایک:۲۰
۴.۹k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.