یادمه سال پیش جلو آینه داشتم موهامو که شونه میکردم که یهو

یادمه سال پیش جلو آینه داشتم موهامو که شونه میکردم که یهو چشمم به یه تار موی سفید افتاد
بهش خیره شدم خیره شدم خیره شدم...
یه حال خیلی عجیبی داشتم !
یه تار موی سفید دیدم...ارثی بود یا نبود نمیدونم،ولی نمیتونستم ازش راحت بگذرم و رد بشم!
یادمه اون شب تا صبح بخاطرش خیلی غصه خوردم. ترسیده بودم...
ترسم از چی بودو نمیدونم!!!
هر روز صبح تا از خواب بیدار میشدم
اول میرفتم جلو آینه اونو میدیدم و بهش زل میزدم....
دیگه کم کم انقدر مشغله فکریم زیاد شد و
انقدر درگیر زندگیم و غرقِ کارام شده بودم که اون یدونه تار موی سفید کلا از یادم رفت...تا اینکه دیشب یهو یادم اومد که من یه تار موی سفیدی داشتم!
برم ببینم هنوزم هست یا نه
رفتم جلو آینه
اول یه نگاه به خودم انداختم
چقدر عوض شده بودم...
خیلی وقت بود خودمو با دقت نگاه
نکرده بودم
نه شکسته شده بودم و نه به قول اطرافیانم بزرگترو از این حرفا...
فقط "عوض" شده بودم!
فقط دیگه اون آدم چند سال پیش نبودم...
دست کشیدم تو موهام
فرق سرمو باز کردم و دیدم که اون
یه تار موی سفیدم دیگه مثل من
تک و تنها نیست!
دیگه یدونه نیست!
خیلی شده بود
خیلی
دیدگاه ها (۳)

عاشق خودت بودن هم یه جورایی خوبه از نظر من که عالیهمنظورم خو...

‏سر آدم های ساده شیره نمالین و حس نکنین زرنگین.. انتقام آدم ...

چهارشنبه سوری بهانه استاز آتش میپرم تا گرمای عشقت در جانم شر...

رسیدن هم مثل نرسیدن سخت است ...رسیدن آداب دارد ...وقتی رسیدی...

وقتی عموت بود

سلام👺چطورین؟😛واقعا احساس میکنم توی دیجیتالی بهتر میکشم🫄 ولی ...

واییی بچه هااا کلاسمونو عوض کردن اصلا خیلی حس خفگی داره اصلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط