تا چشم بر هم بزنیم پاییز هم بساطش را جمع می کند و می ...

تا چشم بر هم بزنیم پاییز هم بساطش را جمع می کند و می رود؛ انگار اصلا با مهر نیامده بود، انگار آبانش با موهای رنگی از ما دل نبرده بود، انگار سرمایش با آتش آذر،بغل کردنی نشده بود!
تا پاییز فکر رفتن به سرش نزده کینه هایمان را به دست بارانش بسپاریم تا از دلمان بشوید، غم هایمان را به دست باد بسپاریم تا از شاخه ی دلمان جدا کند.
زمستان که برسد دردهایمان یخ میبندند ،،
لیز میخوریم زیر نـگاه سنگین تنهایی و آنوقت است که بغض و دلمان با هم می شکند.
پاییـــــز را از دست ندهیم...
زمستان اگر فصل شکستن بغض ها باشد ایمان بیاوریم که پاییز فصل شکستن غصه هاست...

#صفا_سلدوزی
دیدگاه ها (۱۸)

عـــــشق شبیه مرگ استاما همیشه شبیه بهار از راه می رسدابتداا...

دورے، گاهی دردآور نیست‏‎اما دردآور آن استـــــشخصی از تو فاص...

هر چه بیشتر می گریزمبه تو نزدیکتر می شومهر چه رو برمی گردانم...

دل مـــــن باغ اناریستـــــڪھ از شـــــوق تـــــودانه هاے دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط