ادامه
ادامه ....
نفسش رو بیرون داد و به زور گفت جیمین : میشه لباس بپوشي؟باید
بريم يه جايي..
متعجب به ساعت نگاه کردم.ساعت ۳ نصفه شب بود.
شوکه بلند گفتم الا: الان؟
سر به تایید تکون داد. قلبم گواه بدی میداد. گنگ و اروم گفتم
الا: کجا؟ چی شده؟
دستمو کشید تا بلند شم و غمزده گفت جیمین: تو حاضر شو..همه
جیزه میگم برات..
قلبم خيلي تند تند و مضطرب میزد. اخه این وقت شب و این حال گرفته.
قضیه چیه؟ اشفته و نگران بلند شدم
با نفس سنگيني گفت جیمین: بیرون منتظرم..
با ضربان قلب خيلي تند و وحشت زده لباسامو برداشتم..
دستام میلرزید حس میکردم از اضطراب دارم بالا میارم..
يه چيزي.. يه حس بدي داشت میخوردم.
خدایا خودت بخیر کن..
شرط پارت بعدی : لایک ۷۰ : کامنت بالا ۱۵۰
نفسش رو بیرون داد و به زور گفت جیمین : میشه لباس بپوشي؟باید
بريم يه جايي..
متعجب به ساعت نگاه کردم.ساعت ۳ نصفه شب بود.
شوکه بلند گفتم الا: الان؟
سر به تایید تکون داد. قلبم گواه بدی میداد. گنگ و اروم گفتم
الا: کجا؟ چی شده؟
دستمو کشید تا بلند شم و غمزده گفت جیمین: تو حاضر شو..همه
جیزه میگم برات..
قلبم خيلي تند تند و مضطرب میزد. اخه این وقت شب و این حال گرفته.
قضیه چیه؟ اشفته و نگران بلند شدم
با نفس سنگيني گفت جیمین: بیرون منتظرم..
با ضربان قلب خيلي تند و وحشت زده لباسامو برداشتم..
دستام میلرزید حس میکردم از اضطراب دارم بالا میارم..
يه چيزي.. يه حس بدي داشت میخوردم.
خدایا خودت بخیر کن..
شرط پارت بعدی : لایک ۷۰ : کامنت بالا ۱۵۰
- ۲۱.۶k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۸۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط