بیا غم را از چشمانم
بیا غم را از چشمانم ..
درد را از قلبم ..
زخم ها را از تنم ..
سرما را از آغوشم ..
فکرهای سَمی را از سَرَم
و خیالات آشفته و مهلک را
از سلولهای مغزم بیرون کن ..
قبل از آنکه این عشق افسونگر
تو را به زندان
و مرا به کوری کشاند
که من این عشــق را
از جنون زلیخا به ارث برده ام ...
درد را از قلبم ..
زخم ها را از تنم ..
سرما را از آغوشم ..
فکرهای سَمی را از سَرَم
و خیالات آشفته و مهلک را
از سلولهای مغزم بیرون کن ..
قبل از آنکه این عشق افسونگر
تو را به زندان
و مرا به کوری کشاند
که من این عشــق را
از جنون زلیخا به ارث برده ام ...
- ۸۷۶
- ۲۶ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط