رمان
رمان
#دی_ان_ای
#p2
ویو از زبون جنا : وارد کافه شدیم
با باربارا رو یکی از میزا نشستیم نشستیم
تور لیدر اومد سر میزا و قوانین و گفت و بعدش رفت
پوفی کردم آرنج دو تا دستامو رو میز گذاشتم و سرمو بین دستام فرو بردم
باربارا یه دونه زد به پهلوم
آخی گفتم که گفت ... :
باربارا : حقته
دختره افسرده
دو روز اومدیم سفر
تو سفر آدم باش
جنا : مگه من حیوونم؟!
باربارا : به حیوون بر میخوره
با حرص محکم زدم تو سرش
با عصبانیت بهش توپیدم :
جنا : خفه شو
الان من و از حیوون کمتر میدونی؟
واقعاکه
برات متاسفم
باربارا دوتا دستاش و به معنی آروم جلوم تکون داد
باربارا : بزار من حرف بزنم
جنا : بنال چیه؟
باربارا : همه رفیق دارن منم رفیق دارم
رومو ازش گرفتم
با عشوه گفتم :
جنا : بهتر از توعم
قیافه مظلوم به خودش گرفت
دلم میخواست بزنم تو دهنش
تا همین الان خودمو به زور کنترل کرده بودم
لوس گفت :
باربارا : اگه اذیتم کنی تورو نمیبرم کنسرت
چشمام گرد شد
خنده ای ناخواسته روی لبم نقش بست
جنا : کنسرت؟
باربارا : اوهوم
بی تی اس
جنا : وای
واقعا؟
باربارا تو خیلی ...
ادامه دارد ...
#دی_ان_ای
#p2
ویو از زبون جنا : وارد کافه شدیم
با باربارا رو یکی از میزا نشستیم نشستیم
تور لیدر اومد سر میزا و قوانین و گفت و بعدش رفت
پوفی کردم آرنج دو تا دستامو رو میز گذاشتم و سرمو بین دستام فرو بردم
باربارا یه دونه زد به پهلوم
آخی گفتم که گفت ... :
باربارا : حقته
دختره افسرده
دو روز اومدیم سفر
تو سفر آدم باش
جنا : مگه من حیوونم؟!
باربارا : به حیوون بر میخوره
با حرص محکم زدم تو سرش
با عصبانیت بهش توپیدم :
جنا : خفه شو
الان من و از حیوون کمتر میدونی؟
واقعاکه
برات متاسفم
باربارا دوتا دستاش و به معنی آروم جلوم تکون داد
باربارا : بزار من حرف بزنم
جنا : بنال چیه؟
باربارا : همه رفیق دارن منم رفیق دارم
رومو ازش گرفتم
با عشوه گفتم :
جنا : بهتر از توعم
قیافه مظلوم به خودش گرفت
دلم میخواست بزنم تو دهنش
تا همین الان خودمو به زور کنترل کرده بودم
لوس گفت :
باربارا : اگه اذیتم کنی تورو نمیبرم کنسرت
چشمام گرد شد
خنده ای ناخواسته روی لبم نقش بست
جنا : کنسرت؟
باربارا : اوهوم
بی تی اس
جنا : وای
واقعا؟
باربارا تو خیلی ...
ادامه دارد ...
۷۹۶
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.