میگفت از خیمه اومدم بیرون تا طلوع عرفات رو ببینم....
میگفت از خیمه اومدم بیرون تا طلوع عرفات رو ببینم....
ب خیابون اصلی رسیدم. خانمی روی صندلی نشسته بود...
سلام کردمو گفتم :اینجا نشستید؟ هوا خیلی گرمه، گرمازده میشید!
چشماش پر اشک شدو گفت سرراه نشستم، آخه هرکی بخواد بیاد عرفات ازینجا رد میشه... !
نشستم سرراه آقا!
#يوم_عرفة
💬لیلا هاشمی
🆘 @Roshangari_ir
ب خیابون اصلی رسیدم. خانمی روی صندلی نشسته بود...
سلام کردمو گفتم :اینجا نشستید؟ هوا خیلی گرمه، گرمازده میشید!
چشماش پر اشک شدو گفت سرراه نشستم، آخه هرکی بخواد بیاد عرفات ازینجا رد میشه... !
نشستم سرراه آقا!
#يوم_عرفة
💬لیلا هاشمی
🆘 @Roshangari_ir
۲۹۶
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.