آیینه ها

آیینه ها
دچار فراموشی اند
و نام تو
ورد زبان کوچه‌ی خاموشی!
امشب
تکلیف پنجره
بی چشم های باز تو روشن نیست!
دیدگاه ها (۱)

بیا، که جان مرا بی‌تو نیست برگ حیاتبیا، که چشم مرا بی‌تو نیس...

مادرکودکش راشیرمیدهدکودک ازنور چشم مادرخواندن و نوشتن می آمو...

چیزی به من بگو،که هیچ زنی جز مننشنیده باشد...

ای موی پریشان تو دریای خروشانبگذار مرا غرق کند این شب مواج.....

امشباز دنیا یک پنجره ی نیمه بازرو به مهتاب میخواهم!که دست عط...

با دیدنِ چشمـانِ تـو، زیبا شده شعرمهمرنگِ غـزلنـامه ی نیـما ...

پنجره ها را که باز کردمسرد بودتنم لرزیداز این کوچه ی لخت و ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط