درون من دخترکی نشسته نوزده ساله

درون من دخترکی نشسته نوزده ساله .
لاغر و کمر باریک ، موهای بلند ِ خرمایی که فر خوده است تا روی کمرش ،
پیراهن پرچینی به تن دارد به رنگ آبی فیروزه ای .
برای خود در خلوت تنهایی خویش خوشگذرانی میکند ، سفر میرود و عکاسی میکند ، گاهی در شیراز فالوده میخورد گاهی در اردبیل آش دوغ ، گاهی هم در سفره‌خانه های گیلان میرزاقاسمی ..
بیکار که میشود میرقصد ؛ گاهی بلند بلند آواز میخواند و دور خود میچرخد ؛
موهایش را شانه میزند و میبافد ،
حتی گاهی لباس های عروسکی میپوشد و دختری هفت ساله میشود .
خیلی که تنها میشود گوشه ای مینشیند و کتاب میخواند و یک فنجان نسکافه میخورد .
دخترک درون من چه میداند بی حوصلگی یعنی چه !
افسردگی که هیچ ...
چه میداند پرخاشگری و دعوا از کجا سروکله‌شان پیدا میشود ؛
یا مشکلات وسط زندگی آدم ها چه میکنند !!
کینه نمیشناسد ، دوست نداشتن بلد نیست ، درون آینه قلبم که مینگرد حتی خودش را هم دوست دارد .
چه خوب است ؛ که آدم خودش را دوست داشته باشد .
#MAB
دیدگاه ها (۲)

روزی میرسد که حسرت همدیگر را میخوریم ..هر کدام گوشه ای از دن...

#طنزو خداوند سر را آفرید که بر گردنتان باشد نه در جای خاصی ا...

#طنز‏حس میکنم امسال کیان به مختار نارو میزنهاین کیان، کیان پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط