صبح با صدای گریه ی سهیل از خواب پریدم آرومش کردمو و شیرش
صبح با صدای گریه ی سهیل از خواب پریدم آرومش کردمو و شیرش دادم ولی هر کاری کردم دیگه نخوابید.موهامو بستمو و سهیل رو بغل کردم که برم پایین یهو سعید صدام زد_عه بیدار شدی عشقم._اره خانوم خانوما کجا میری؟._میرم پایین._پس صبر کن منم بیام.سپهر خواب بود برای همین دلمون نیومد بیدارش کنیم و دوتایی با سهیل رفتیم پایین همه خواب بودن به جز مجردا ،تا مارو دیدن بلند شدن از جاشون که سعید گفت_بگیرین بشینین تنبلای بی خاصیت خیر سرتون نمیتونستین صبحونه رو آماده کنین خب؟._ای بابا کاپی ما گفتیم تو بیدار بشی برامون حلیم و کله پاچه میگیری واسه همین میز نچیدیم._نوکر بابات غلام سیاه اقا فرهاد رو که نیست سنگ پا قزوینه به خدا._کاپی خسیس._میام میزنمت از وسط نصف بشیا._غلط کردم اصن._افرین همینو میخواستم بشنوم.به کل کل کردناشون می خندیدم ،سهیل رو دادم بغل محمد و میز صبحونه رو چیدم که کم کم متاهلا اومدن پایین پیشمون و کلی برای صبحونه تشکر کردن بعد از صبحانه شهرام پیشنهاد داد که برن استخر توی باغ و ما خانوما هم بریم هر جایی خواستیم ولی ما ترجیح دادیم خونه بمونیم و حرف بزنیم.روی بالکن نشستیم و اقایون رفتن توی استخر سپهر و آرسام و آریو و کارن هم که خواب بودن بیدار شدن و بعد از اینکه بهشون صبحانه دادیم همراه اقایون رفتن شنا توی استخر.چند دقیقه بعد صدای خنده ی بچه ها و سرزنش کردنای سعید اومد چون ما استخر رو از روی بالکن نمی دیدیم نمیدونستیم چیشده یهو فرهاد داد زد_لیلی بیا شوهرتو فرستادیمش یه لحظه اون دنیا._چییییییی؟چراااا؟.-سرشو فرو کردیم تو آب به سزای اعمال زشتش رسید.سعید در حالی که حوله رو پیچونده بود دورش اومد پیش من._لیلی بیا بریم تو اتاق یه دست لباس به من بده._مگه نمیخوای دوباره بری پیششون؟._نه بابا اینا خوددرگیری دارن همشون میزنن میکشن خفه میکنن منو. خندیدمو و رفتیم بالا یه تیشرت شلوارک دادم بهش و پوشید._سعید؟._جونم._مرسی که مثل بعضی مردا بی ملاحظه نیستی._چطور مگه ؟._مرسی حوله انداختی رو خودت جلوی خانوما اخه بعضیا براشون مهم نیست همونجوری بدون لباس میگردن جلو بقیه ولی من هیچوقت دلم نمیخواد کسی بدون پوشش تورو ببینه تو فقط مال خودمی.خندید و بغلم کرد و گفت_اخه سعید دیوونه ی همین کارا و حرفاته بهترینم.گونه شو بوسیدمو و با هم برگشتیم پیش بچه ها که سپهر دوید بغل سعید._بابایی من با همه قهرم._چرا پسرم؟._چون تورو اذیت کردن._شوخی بود قربونت برم._نوچ من ناراحتم ازشون.سپهر خیلی روی سعید حساس بود و چون بچه ها اون شوخی رو با سعید کرده بودن ازشون ناراحت بود و هر چی صداش میزدن نمیرفت توی استخر موهای طلایی فرفریش خیس شده بود و اخم کرده بود یهو محمد بلندش کرد و بردش تو استخر و بالاخره آشتی کرد و سعید هم نشسته بود لب استخر و بچه هارو نگاه میکرد._میگما سعید بیا دیگه ضدحال نزن._من بمیرم بهتر از اینه با شماها شنا کنم بی جنبه ها._اخه دیشب تو کارا کمکمون نکردی تنبیه شدی._من یه حالی از تو بگیرم شهرام بشین و تماشا کن فقط.همشون خندیدن و ما خانوما هم مشغول حرف زدن بودیم
۶.۰k
۰۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.