من کانت میخوانم

من کانت میخوانم
مادرم موی سفیدش را شانه می زند
من دکارت می خوانم
مادرم موی سفیدش را شانه می زند
من جهان بینی میخوانم
مادرم چین های زیر چشم هایش را می شمارد
من تاریخ ادیان می خوانم
مادرم پیراهنش را وصله می زند
من از صلح می نویسم
مادرم از جنگ هایی که دیده حرف می زند
مویی از لای شانه اش می افتد
روی کتاب هایم
موی سفید مادرم
از همه ی کتاب هایم بزرگ تر است.
دیدگاه ها (۰)

همه جا کافه نشینی کردمآن‌ور میز تو غایب بودی ...

افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع  در آینه ات دید و ندانست ک...

😂

فدا تک تکون دوستای قشنگم 😁

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط