وضع عمو بزرگهی بابام از بقیه بهتره خونهی بالاشهر و دک
وضع عمو بزرگهی بابام از بقیه بهتره، خونهی بالاشهر و دکونهای زیاد و ماشین مدل بالا و بریز و بپاش و فلان،یه مشدعلی هم که آچار فرانسهی عمو بود، خصوصا توی مهمونیایی که میگرفتن، پیرمرده قدبلند و لاغر با تهریش سفید و کلاه نازکی که پسکله و روی سرش میذاشت و منم هیچوقت نفهمیدم چطور تمام مدت با اون وضع از سرش نمیافتاد، مشدعلی از لحظهای که میرسید شروع میکرد به کار، از آبپاشی حیاط تا کشتن گوسفند، از خالی کردن میز و صندلیها از بار وانت تا چیدنشون توی حیاط، یادمه هیچکس هیچوقت حواسش به مشدعلی نبود، انگار اصلا نمیدیدنش، به نظر میومد برای اونها مشدعلی وجود نداشت، حتی بوی اسفندی که دود میکرد از خودش واقعیتر بود، لااقل توی بزرگی خونهی عمو! میدیدمش که وقتی کاری نداشت، بیصدا از بین جمعیت توی حیاط میرفت یه گوشه مینشست و تکیه میداد به دیوار سیگار روشن میکرد و واسه چند لحظه چشماشو میبست، پلکاشو جوری محکم روی هم فشار میداد که انگار بیشتر از خودش، چشماش نیاز به استراحت داشت، بیشتر که عمر کردم فهمیدم دنیا زیادی بزرگه، حتی بزرگتر از خونهی عمو، اونقدر بزرگ که نمیشه همهجاش به چشم اومد، همیشه تعداد کسایی که براشون وجود نداری بیشتر از کساییه که میبیننت، تعداد کسایی که میبیننت بیشتر از اوناییه که میشناسنت، و اونایی که میشناسنت خیلی بیشتر از آدمایین که ازت باخبرن!!!!
به اندازهی کافی که قد بکشی میفهمی تو دنیا جاهایی هست که تو اونجاها به حساب نمیای، وجود نداری، نیستی، تمام رنجی که کشیدی، تجربیاتی که گذروندی، آرزوهای بزرگت، همه و همه در اون نقطه ناپدید میشن، در حالی که هنوز خودت حی و حاضر اونجایی، سرمای نادیده گرفته شدن، نه لزوما از طرف شخص خاصی، بلکه بیاعتنایی آدمها میتونه فراموش بشه، همیشه آشناهای دیگهای هستن که بشه کنارشون فراموش کرد، اما وقتی چشمات بیتوجهی پشت این زیباییِ دنیای بیرونرو ببینه، وقتی بدونی دنیا هست اما مطمئن نباشی دنیا هم میدونه که تو هستی یا نه، اونوقته که آرزو میکنی کاش دنیای دیگهای هم بود که هروقت از این یکی خسته میشدی، میرفتی و کنارش فراموش میکردی، اما فعلا چارهای نیست!. تا اون زمان فقط میشه برای مدتی چشما رو بست، درست مثل مشدعلی که خوب فهمیده بود،تنها درمون خستگی، ندیدنه!!!
#ازایندردآسمانمنزمینشد🌫️🥀
29.07.1400
00:23
به اندازهی کافی که قد بکشی میفهمی تو دنیا جاهایی هست که تو اونجاها به حساب نمیای، وجود نداری، نیستی، تمام رنجی که کشیدی، تجربیاتی که گذروندی، آرزوهای بزرگت، همه و همه در اون نقطه ناپدید میشن، در حالی که هنوز خودت حی و حاضر اونجایی، سرمای نادیده گرفته شدن، نه لزوما از طرف شخص خاصی، بلکه بیاعتنایی آدمها میتونه فراموش بشه، همیشه آشناهای دیگهای هستن که بشه کنارشون فراموش کرد، اما وقتی چشمات بیتوجهی پشت این زیباییِ دنیای بیرونرو ببینه، وقتی بدونی دنیا هست اما مطمئن نباشی دنیا هم میدونه که تو هستی یا نه، اونوقته که آرزو میکنی کاش دنیای دیگهای هم بود که هروقت از این یکی خسته میشدی، میرفتی و کنارش فراموش میکردی، اما فعلا چارهای نیست!. تا اون زمان فقط میشه برای مدتی چشما رو بست، درست مثل مشدعلی که خوب فهمیده بود،تنها درمون خستگی، ندیدنه!!!
#ازایندردآسمانمنزمینشد🌫️🥀
29.07.1400
00:23
- ۹.۰k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط