مثل سرداری اسیرم اعتباری سوخته

مثل سرداری اسیرم، “اعتباری سوخته”
تو زمستانی لطیفی، من بهاری سوخته

شهر بعد از جنگم و آرامشم طوفانی است
مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته

شرح تنها بودنم تنها همین یک مصرع است:
کنج ریلی دور افتاده، قطاری سوخته

در دلم شوری به پا از حسرت دوران اوج
بی‌قراری زخمه‌ام مثل سه‌تاری سوخته

باختم خود را به پایت، از غرور سرکشم
پاکبازی مانده با دار و نداری سوخته...

#حسین_دهلوی
دیدگاه ها (۰)

چه خوب که با وجود رنج‌هایی که هست، همچنان خرمالوها می‌رسند، ...

💙❤سه شنبه سه تار دلم را کوک میکنم تا احساسنوازنده ی عشقی با...

‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸🍂🌿🍃🌿🍂🌱🍃🌼🕊🌿🌱🍂🌸تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم ور به...

لذّتی دارد و از مرگ نخواهد ترسیدآن که در زندگی‌اش دلبرِ زیبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط