پارت《1》
پارت《1》
صبح شد بیدار شدم به کارهای لازم رسیدم و کوک هنوز خواب بود منم مجبورم شبا کنار این آقا بخوابم رفتم پایین صبحونه حاضر کردم و نشستم صبخونه خوردم که کوک اومد پایین
کوک: چرا بدون من صبحونه خوردی؟
ا.ت: باید ازت اجازه بگیرم؟
کوک: من به عنوان شوهرت نمیزارم تنهایی صبحونه بخوری
ا.ت: ولی من به اجازه تو نیازی ندارم
کوک: بشین با من صبحونه بخور
ا.ت: من سیرم
ا.ت توی دلش:👇
دروغ گفتم گشنمه پاشو برو من صبحونه بخورممممم🥲
کوک: گفتم بشین بامن صبحونه بخور
منم ازش میترسیدم مجبور شدم بشینم باهاش صبحونه بخورم از اونجایی که خیلی گشنم بود مجبور نشدم😂
بعد تموم شدن صبحونه ظرف هارو جمع کردم و شستم بعدش به تلویزیون فلش زدم و آهنگ گوش میدادم و خونه رو تمیز میکردم
کار هام تموم شد روی مبل دراز کشیدم آخخخ کمرم خیلی خسته شدم یکم خوابیدم
بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ ظهره پاشدم ناهار درست کردم تا کوک بیاد
صدای در اومد به احتمال زیاد کوک اومد درو باز کردم دیدم بلههه کوک بود
کوک: نمیخوای بهم خوش آمد بگی؟
ا.ت: خوش اومدی بیا تو
کوک: خیلی ممنون
سرشو آورد پایین تا بوس*م کنه...
صبح شد بیدار شدم به کارهای لازم رسیدم و کوک هنوز خواب بود منم مجبورم شبا کنار این آقا بخوابم رفتم پایین صبحونه حاضر کردم و نشستم صبخونه خوردم که کوک اومد پایین
کوک: چرا بدون من صبحونه خوردی؟
ا.ت: باید ازت اجازه بگیرم؟
کوک: من به عنوان شوهرت نمیزارم تنهایی صبحونه بخوری
ا.ت: ولی من به اجازه تو نیازی ندارم
کوک: بشین با من صبحونه بخور
ا.ت: من سیرم
ا.ت توی دلش:👇
دروغ گفتم گشنمه پاشو برو من صبحونه بخورممممم🥲
کوک: گفتم بشین بامن صبحونه بخور
منم ازش میترسیدم مجبور شدم بشینم باهاش صبحونه بخورم از اونجایی که خیلی گشنم بود مجبور نشدم😂
بعد تموم شدن صبحونه ظرف هارو جمع کردم و شستم بعدش به تلویزیون فلش زدم و آهنگ گوش میدادم و خونه رو تمیز میکردم
کار هام تموم شد روی مبل دراز کشیدم آخخخ کمرم خیلی خسته شدم یکم خوابیدم
بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ ظهره پاشدم ناهار درست کردم تا کوک بیاد
صدای در اومد به احتمال زیاد کوک اومد درو باز کردم دیدم بلههه کوک بود
کوک: نمیخوای بهم خوش آمد بگی؟
ا.ت: خوش اومدی بیا تو
کوک: خیلی ممنون
سرشو آورد پایین تا بوس*م کنه...
۸.۳k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.