Pt
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt³²"
جونسو: عوضی...
کوک: _گیرش میارم، نه بخاطر مواد و اسلحه هایی که ازم دزیده، بخاطر اینکه جرعت کرده آدمای من رو به ق...تل برسونه!
جونسو: براتو که کاری نداره...
کوک: _آره.. خب مرسی جونسو من دیگه برم
جونسو: باشه داداش مواظب باش...
کوک: _مواظبم خدافظ.
و از اتاقش بیرون زدم، چشمم هرچی تو فضا چرخید نتونستم توت فرنگی رو ببینم!
پس رفتم سمت خروجی و در رو باز کردم...
خواستم خارج شم که صدایی متوقفم کرد.
هیون: +واااییی... این مردههه
برگشتم سمتش و جدی نگاهش کردم که خودشو کمی جمع کرد.
حوصله حرف هم نداشتم پس از در خارج شدم و همون لحظه چشمم به یک عدد توت فرنگی سلی...طه افتاد.
آرا: +بلههه چوننن مننن میگممم...
شینجه: خانممم محترممم لطفا بفهمیددد
آرا: +خودت بفهممم دوزااارییی
شین جه خواست چیزی بگه که جلو رفتم و رو به آرا گفتم:
کوک: _مشکلت چیه؟!
با لجبازی نگاهم کرد و گفت: +ازین ماشین خوشم نمیاااااد
کوک: _آها.. چون تو خوشت نمیاد باید اینجا نباشه؟!
دست به کمر گفت: +دقیقااا
کوک: _بچه صدتا گنده تر از تورو من تو گونی میکنم چی داری بلغور میکنی؟!
با دستش کوبید تخت سی//نه ام و داد زد:
آرا: +منو نمیتونی تو گونی کنی بچههه خوشگللل!
آدمام آماده باش بودن که دستور ق..تل آرا رو صادر کنم، اون روم بالا اومده بود.
کوک: _بگیریدششش!
جونسو: عوضی...
کوک: _گیرش میارم، نه بخاطر مواد و اسلحه هایی که ازم دزیده، بخاطر اینکه جرعت کرده آدمای من رو به ق...تل برسونه!
جونسو: براتو که کاری نداره...
کوک: _آره.. خب مرسی جونسو من دیگه برم
جونسو: باشه داداش مواظب باش...
کوک: _مواظبم خدافظ.
و از اتاقش بیرون زدم، چشمم هرچی تو فضا چرخید نتونستم توت فرنگی رو ببینم!
پس رفتم سمت خروجی و در رو باز کردم...
خواستم خارج شم که صدایی متوقفم کرد.
هیون: +واااییی... این مردههه
برگشتم سمتش و جدی نگاهش کردم که خودشو کمی جمع کرد.
حوصله حرف هم نداشتم پس از در خارج شدم و همون لحظه چشمم به یک عدد توت فرنگی سلی...طه افتاد.
آرا: +بلههه چوننن مننن میگممم...
شینجه: خانممم محترممم لطفا بفهمیددد
آرا: +خودت بفهممم دوزااارییی
شین جه خواست چیزی بگه که جلو رفتم و رو به آرا گفتم:
کوک: _مشکلت چیه؟!
با لجبازی نگاهم کرد و گفت: +ازین ماشین خوشم نمیاااااد
کوک: _آها.. چون تو خوشت نمیاد باید اینجا نباشه؟!
دست به کمر گفت: +دقیقااا
کوک: _بچه صدتا گنده تر از تورو من تو گونی میکنم چی داری بلغور میکنی؟!
با دستش کوبید تخت سی//نه ام و داد زد:
آرا: +منو نمیتونی تو گونی کنی بچههه خوشگللل!
آدمام آماده باش بودن که دستور ق..تل آرا رو صادر کنم، اون روم بالا اومده بود.
کوک: _بگیریدششش!
- ۳.۲k
- ۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط