داستانک؛ ✍ امتحان
🌺از این طرف خانه به آن طرف میرفت. سری به آشپزخانه زد و مجدد با سبدی میوه به حال برگشت. به طرف مرد خانه رفت که تازه از سر کار برگشته بود.
🌸 همین که سبد میوه را روبه روی مرد خانه گذاشت، صدای گل پسرش ابوالفضل جان بلند شد.
🍃_ اِ، مامان، بیا دیگه! الان امتحانم شروع میشه، میدونی که آقای موسوی زیاد به ما وقت نمیده. تازه میگه اگه سر همون 45دقیقه جوابا رو تو پی وی نفرستید دیگه قبول نمیکنه، گروه رو هم برا چند دقیقه بیشتر باز نمیذاره، میگه هر سوالی دارین توی همون زمان بپرسین. مامان جان بگو الان من با این استرس چه جوری امتحان بدم؟ مامان!
🌺_جان مامان، گل پسرم چرا این جوری میکنی؟ یه امتحان ارزش این همه استرس رو که به روح پاکت وارد میکنی نداره.
🌸_مادر من، پس میگی چه کار کنم؟
🍃_ابوالفضل جان، عزیز دل مامان، پنج تا صلوات به نیت پنج تن بفرست که اول آروم بگیری تا شروع امتحان منم کنارت هستم. نگران نباش عزیزم. الان زیر شعله گاز رو کم میکنم، میام پیشت تا امتحان شما گل پسر تموم بشه غذا هم آمادست. چه طوره؟
🌺_اِ، مامان گلم، میایی؟
🌸_بله که میام. در خدمت گل پسرمونم هستم. اول همه سؤالات رو با هم مرور میکنیم هر جا اشکال داشتی تا گروه بازه، شما اشکال خودت رو از آقای موسوی بپرس، بعد که سؤالات تموم شد یه بسم الله میگی و شروع به جواب دادن میکنی. چه طوره گل پسرم؟
🍃_وای مامان. عالی، اصلنشم هر موقع شما کنار من باشی ها، همه چیز عالی میشه، دیگه اصلنم استرس ندارم، دورت بگردم.
#داستان
#ارتباط_با_فرزندان
#بهقلمخادمالمهدی
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸 همین که سبد میوه را روبه روی مرد خانه گذاشت، صدای گل پسرش ابوالفضل جان بلند شد.
🍃_ اِ، مامان، بیا دیگه! الان امتحانم شروع میشه، میدونی که آقای موسوی زیاد به ما وقت نمیده. تازه میگه اگه سر همون 45دقیقه جوابا رو تو پی وی نفرستید دیگه قبول نمیکنه، گروه رو هم برا چند دقیقه بیشتر باز نمیذاره، میگه هر سوالی دارین توی همون زمان بپرسین. مامان جان بگو الان من با این استرس چه جوری امتحان بدم؟ مامان!
🌺_جان مامان، گل پسرم چرا این جوری میکنی؟ یه امتحان ارزش این همه استرس رو که به روح پاکت وارد میکنی نداره.
🌸_مادر من، پس میگی چه کار کنم؟
🍃_ابوالفضل جان، عزیز دل مامان، پنج تا صلوات به نیت پنج تن بفرست که اول آروم بگیری تا شروع امتحان منم کنارت هستم. نگران نباش عزیزم. الان زیر شعله گاز رو کم میکنم، میام پیشت تا امتحان شما گل پسر تموم بشه غذا هم آمادست. چه طوره؟
🌺_اِ، مامان گلم، میایی؟
🌸_بله که میام. در خدمت گل پسرمونم هستم. اول همه سؤالات رو با هم مرور میکنیم هر جا اشکال داشتی تا گروه بازه، شما اشکال خودت رو از آقای موسوی بپرس، بعد که سؤالات تموم شد یه بسم الله میگی و شروع به جواب دادن میکنی. چه طوره گل پسرم؟
🍃_وای مامان. عالی، اصلنشم هر موقع شما کنار من باشی ها، همه چیز عالی میشه، دیگه اصلنم استرس ندارم، دورت بگردم.
#داستان
#ارتباط_با_فرزندان
#بهقلمخادمالمهدی
🆔 @tanha_rahe_narafte
۸.۰k
۰۵ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.