کانال تلگرام 💟 👉 https://telegram.me/hazianedel
#کانال_تلگرام 💟 👉 https://telegram.me/hazianedel
در میان مردهای جهان
#مردی_را_می_شناسم
که سرگذشت مرا دو نیم کرده است
#مردی_را_می_شناسم
که مرا مستعمرهی خود میسازد
آزادم میکند
گرد هم می آوردَم
پراکندهام میکند
و در دستهای قدرتمندش پنهانم میکند
در میان مردهای جهان
#مردی_را_می_شناسم
شبیه خدایان یونان
آذرخش از چشمان او میدرخشد
و بارانها از دهان او فرو میریزند
#مردی_را_می_شناسم
که وقتی در اعماق جنگل آواز سر میدهد
درختان به دنبالش راه میافتند
#مردی_افسانه_ای_را_می_شناسم
که از بالا پوشش گندم بیرون میآورد
گیاهان را سبز میکند
و موسیقی چشمها را میشنود
با او روی برف و آتش راه میروم
علیرغمِ دیوانگی باد و قهقههی توفان با او راه میروم
مثل خرگوش همراهش میروم
و هیچوقت از او نمیپرسم کجا ؟
#مردی_را_می_شناسم
که غنچههایِ در زهدانِ گلها را میشناسد
از هزاران راز با خبر است
سرگذشت رودخانهها را میداند
و نام گلها را بلد است
او را در تمام ایستگاههای مترو
و سالن قطارها میبینم
#مردی_را_می_شناسم
که هر جا رفتم ، مثل سرنوشت در پی من آمد
در میان مردهای جهان
#مردی_را_می_شناسم
که مثل معراج از زندگی من گذشت
و زبانِ گیاهان
زبانِ دوست داشتن
و زبانِ آب را به من آموخت
روزگار سخت اطرافِ مرا شکست
و نظم اشیاء را تغییر داد
#مردی_را_می_شناسم
که وقتی به او پناه بردم درونم زن را بیدار کرد
و بیابان قلبم را بیشهزار ساخت
#سعاده_الصباح
مترجم : #اسماء_خواجه_زاده
در میان مردهای جهان
#مردی_را_می_شناسم
که سرگذشت مرا دو نیم کرده است
#مردی_را_می_شناسم
که مرا مستعمرهی خود میسازد
آزادم میکند
گرد هم می آوردَم
پراکندهام میکند
و در دستهای قدرتمندش پنهانم میکند
در میان مردهای جهان
#مردی_را_می_شناسم
شبیه خدایان یونان
آذرخش از چشمان او میدرخشد
و بارانها از دهان او فرو میریزند
#مردی_را_می_شناسم
که وقتی در اعماق جنگل آواز سر میدهد
درختان به دنبالش راه میافتند
#مردی_افسانه_ای_را_می_شناسم
که از بالا پوشش گندم بیرون میآورد
گیاهان را سبز میکند
و موسیقی چشمها را میشنود
با او روی برف و آتش راه میروم
علیرغمِ دیوانگی باد و قهقههی توفان با او راه میروم
مثل خرگوش همراهش میروم
و هیچوقت از او نمیپرسم کجا ؟
#مردی_را_می_شناسم
که غنچههایِ در زهدانِ گلها را میشناسد
از هزاران راز با خبر است
سرگذشت رودخانهها را میداند
و نام گلها را بلد است
او را در تمام ایستگاههای مترو
و سالن قطارها میبینم
#مردی_را_می_شناسم
که هر جا رفتم ، مثل سرنوشت در پی من آمد
در میان مردهای جهان
#مردی_را_می_شناسم
که مثل معراج از زندگی من گذشت
و زبانِ گیاهان
زبانِ دوست داشتن
و زبانِ آب را به من آموخت
روزگار سخت اطرافِ مرا شکست
و نظم اشیاء را تغییر داد
#مردی_را_می_شناسم
که وقتی به او پناه بردم درونم زن را بیدار کرد
و بیابان قلبم را بیشهزار ساخت
#سعاده_الصباح
مترجم : #اسماء_خواجه_زاده
۲۵۷
۱۸ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.