حاکمی به مردمش گفت

.
حاکمی به مردمش گفت:
صادقانه مشکلات را بگویید .



حسنک بلند شد و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد ؟ مسکن چه شد ؟ کار چه شد ؟

حاکم گفت: ممنونم که مرا آگاه کردی ، همه چیز درست می شود ...

یک سال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید. کسی چیزی نگفت ؛ کسی نگفت گندم و شیر چه شد ؛ کار و مسکن چه شد !

از میان جمع یک نفر زیر لب گفت:
حسنک چه شد ...؟

🔻
دیدگاه ها (۱)

🔴 علائم دیسک گردن:🔻 درد گردن 🔻 درد شانه 🔻 خشکی یا گرفتگی عضل...

از زبان یک فاحشه !برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، 350 فر...

سمت چپ مدیر پیام رسان سروش/ سمت راست مدیر پیام رسان تلگرام/ت...

تاثیر فوق العاده آب هویج بر سرفه و گلو دردآب هویج حاوی مقدار...

«معشوق سابق» پارت شصت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط