آدم برفی در حالی که لبخند ملیح بر لب داشت،
آدم برفی در حالی که لبخند ملیح بر لب داشت،
خطاب به آسمان گفت:
چه آسوده ای! غم نداری.
خورشید و ماه و ستاره در دامان توست؛
ظلمی، ستمی، جفایی ندیدی.
آسمان بغض کرد،
هیچ کس از دلش خبر نداشت.
چشم های آبی اش از آن بالا شاهد همه چیز بود؛
داستان همه ی آدم ها را می دانست.
هوای دلش مطابق با اوضاع آدم ها تغییر می کرد.
بغضش شکست،
اشک هایش روی آدم برفی بارید.
آدم برفی از قضاوتی که کرده بود آب شد.
✍#سوریا_آرین
خطاب به آسمان گفت:
چه آسوده ای! غم نداری.
خورشید و ماه و ستاره در دامان توست؛
ظلمی، ستمی، جفایی ندیدی.
آسمان بغض کرد،
هیچ کس از دلش خبر نداشت.
چشم های آبی اش از آن بالا شاهد همه چیز بود؛
داستان همه ی آدم ها را می دانست.
هوای دلش مطابق با اوضاع آدم ها تغییر می کرد.
بغضش شکست،
اشک هایش روی آدم برفی بارید.
آدم برفی از قضاوتی که کرده بود آب شد.
✍#سوریا_آرین
۱۰.۱k
۲۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.