مادرم دردهای سردش را

مادرم‌ دردهای سردش را
ته فنجان صبح حل می‌کرد
پدرم هی دروغ می‌خندید
هرچه می‌رفت پیرتر می‌شد...

امید_صباغ_نو
دیدگاه ها (۴)

پی نبری به جان ما بس که مثال خنده ام غم نرسد به چهره ام گرچه...

#کتاب_خوانی

عشق، پیری‌ست که بدجور حواسش پرت استیک نفر باید از این پیر حم...

حل می شود شکوهِ غزل در صدای توای هرچه هست و نیست در عالم فدا...

وای من امروز صبح با شیر آب آشپز خونه مون دعوا شد هی چک چک می...

#سلام_امام_زمانم🌱حل می شود شکوهِ غزل در صدای توای هرچه هست و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط