هیچ کس چون تو حریف لب خاموشم نیست

هیچ کس چون تو حریف لب خاموشم نیست
جز صدای سخن عشق تو در گوشم نیست

آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور
عشق در سینه ی من هست و در آغوشم نیست

آن چنان مست خیال تو می افتم هر شب
که حواسم به تن خسته ی بی هوشم نیست

تشنه ام تشنه و بالای سرم کاسه ی آب
ماه روی تو در این آب که می نوشم نیست

هستی و نیستی آن قدر که جز عطری دور
هیچ در حافظه ی خالی تن پوشم نیست

تا می آیم سر دل وا کنم از تو...انگار
جز سرانگشت تو روی لب خاموشم نیست...!
دیدگاه ها (۰)

چقد این جبهه انقلاب بی در و پیکر شده که یکی کل دورهاشو تو اپ...

ﺣﺎﻻ ﺧﻮﺑﻪ ﻓﻘﻂ ﻻﯾﮑﻤﻮﻥ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ...........ﺍﮔﻪ ﺭﻭﺯﯾﻤﻮﻧﻢ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ...

این گل زیبا رو ببینین، دورو اطرافش مخروبه و زباله اما خودش ز...

بچه های ایرانی در آینده ای نه چندان دور

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

🌱🍒بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکنمِهر حریف و یار دگر می‌کنی ...

مکاشفه:دیدم مردی با عبا و کلاه کیپا(کلاه یهودیان) مرا ندا دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط