پشیمونی
پشیمونی..
پارت. ۱۷
ویو نویسنده
همه تو مراسم حضور داشتن.
از بزرگ ترین سهام دار ها تا بزرگ ترین مافیا ها قدرتمند و ضعیف..همه به مهمونی بزرگ پارک جیمین دعوت شده بودن..
جونگ کوک چند دقیقه ای میشد که رسیده بود..لباسی جذاب به تنش کرده بود..مثل همیشه..اما صورتش کمی شکسته بود.
تهیونگ از طرفی(چپ یا راست با خودتون)به سمتش اومد.
ته: چخبر؟!
کوک: سلامتی..نیشت چرا بازه..زنت کو؟!
ته: خوبه..به تو ربطی نداره..پیش جونگهی نشسته...
کوک: جونگهی؟
ته: آره
و به گوشه ای از سالن اشاره کرد..که زن جیمین و خودش و جونگهی اونجا نشسته بودن.
جیمین سر رسید و با لبخند معنادار رو به تهیونگ و جونگ کوک گفت.
جیمین: بریم پیش بچه ها بشینیم.
اول کمی تردید کرد.
چرا باید پیش برادرزن سابقش مینشست؟
البته از خداش بود..شاید جونگهی میتونست کاری کنه.
رفتن سره میز.
جونگهی با دیدین اونها لبخندی زد و به احترام بلند شد.
جونگهی..واقعا مرد مقرراتی و بااحترامی بود.
جونگ کوک دستش رو دراز کرد. و جونگهی با گرمی و مهربونی دستش رو فشرد.
اصلا انگار نه انگار گه داماد سابقشه...
جونگ کو خوب میدونست جونگهی مردیه که میتونه خودش رو جلوی آشناهاش کنترل کنه
ولی الان اصلا اثری از عصبانیت تو چهرش دیده نمیشد..فقط کمی..چهرش جدی تر،غمگین تر و بیروح تر شده.. ولی رفتارش نه..
جیمین نگاه غمگینی به جونگهی که با لبخند به جونگ کوک نگاه میکرد انداخت.
جیمین خوب میدونست جونگهی چقدر خودخوری کرده.. و هنوزم خودخوری میکنه.
تهیونگ که دید جمع ساکته خندید و گفت..
ته: خب عزیزان برنامه چیه.
جون.هی بدون مکث لب زد.
جونگهی: شرط بندی..
جیمین: هستم..
ته: خانما و مستر جئون نظرشون چیه؟
جونگ کوک لبخندی زد و جواب داد.
کوک: اوکیم
زنا: ماهم اوکیم.
میخواستن شرط بندی رو شروع کنن که جمع ساکت شد.
صدای کفش پاشنه بلند فضا رو احاطه کرد.
تاپ تلو تاپ تلو..
مثل همیشه جذاب، پرستیدنی و بینقص وارد شد.
با لبخند معنادار و که بیشتر به نیشخند میزد به افراد جلوش نگاه میکرد.
خیلی عادی به سمت میز برادرش رفت..
نزدیک که شد..
ادامه دارد..
لایک کنید ماهرزاد ها..
پارت. ۱۷
ویو نویسنده
همه تو مراسم حضور داشتن.
از بزرگ ترین سهام دار ها تا بزرگ ترین مافیا ها قدرتمند و ضعیف..همه به مهمونی بزرگ پارک جیمین دعوت شده بودن..
جونگ کوک چند دقیقه ای میشد که رسیده بود..لباسی جذاب به تنش کرده بود..مثل همیشه..اما صورتش کمی شکسته بود.
تهیونگ از طرفی(چپ یا راست با خودتون)به سمتش اومد.
ته: چخبر؟!
کوک: سلامتی..نیشت چرا بازه..زنت کو؟!
ته: خوبه..به تو ربطی نداره..پیش جونگهی نشسته...
کوک: جونگهی؟
ته: آره
و به گوشه ای از سالن اشاره کرد..که زن جیمین و خودش و جونگهی اونجا نشسته بودن.
جیمین سر رسید و با لبخند معنادار رو به تهیونگ و جونگ کوک گفت.
جیمین: بریم پیش بچه ها بشینیم.
اول کمی تردید کرد.
چرا باید پیش برادرزن سابقش مینشست؟
البته از خداش بود..شاید جونگهی میتونست کاری کنه.
رفتن سره میز.
جونگهی با دیدین اونها لبخندی زد و به احترام بلند شد.
جونگهی..واقعا مرد مقرراتی و بااحترامی بود.
جونگ کوک دستش رو دراز کرد. و جونگهی با گرمی و مهربونی دستش رو فشرد.
اصلا انگار نه انگار گه داماد سابقشه...
جونگ کو خوب میدونست جونگهی مردیه که میتونه خودش رو جلوی آشناهاش کنترل کنه
ولی الان اصلا اثری از عصبانیت تو چهرش دیده نمیشد..فقط کمی..چهرش جدی تر،غمگین تر و بیروح تر شده.. ولی رفتارش نه..
جیمین نگاه غمگینی به جونگهی که با لبخند به جونگ کوک نگاه میکرد انداخت.
جیمین خوب میدونست جونگهی چقدر خودخوری کرده.. و هنوزم خودخوری میکنه.
تهیونگ که دید جمع ساکته خندید و گفت..
ته: خب عزیزان برنامه چیه.
جون.هی بدون مکث لب زد.
جونگهی: شرط بندی..
جیمین: هستم..
ته: خانما و مستر جئون نظرشون چیه؟
جونگ کوک لبخندی زد و جواب داد.
کوک: اوکیم
زنا: ماهم اوکیم.
میخواستن شرط بندی رو شروع کنن که جمع ساکت شد.
صدای کفش پاشنه بلند فضا رو احاطه کرد.
تاپ تلو تاپ تلو..
مثل همیشه جذاب، پرستیدنی و بینقص وارد شد.
با لبخند معنادار و که بیشتر به نیشخند میزد به افراد جلوش نگاه میکرد.
خیلی عادی به سمت میز برادرش رفت..
نزدیک که شد..
ادامه دارد..
لایک کنید ماهرزاد ها..
- ۷.۴k
- ۰۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط