بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام

بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته‌ام
وز نشاط عشق خوبان توبه‌ها بشکسته‌ام

خسته او را که او از غمزه تیر انداخته‌ست
من دل و جان را به تیر غمزهٔ او خسته‌ام

هر کجا شوریده‌ای را دیده‌ام چون خویشتن
دوستی را دامن اندر دامن او بسته‌ام

دوستانم بر سر کارند در بازار عشق
من چو معزولان چرا در گوشه‌ای بنشسته‌ام

چون به ظاهر بنگری در کار من گویی مگر
با سلامت هم نشینم وز ملامت رسته‌ام

این سلامت را که من دارم ملامت در قفاست
تا نه پنداری که از دام ملامت جسته‌ام

تو بدان منگر که من عقد نشاط خویش را
از جفای دوستان از دیدگان بگسسته‌ام

باش تا بر گردن ایام بندد بخت من
عقدهای نو که از در سخن پیوسته‌ام.....
دیدگاه ها (۲)

دوست داشتنت را حیف نکن!!نمی گویم خرجش نکن..نه.. می گویم هدرش...

آدم هایی هستن توی زندگی، نه نزدیک، که گاهی حتی هزار فرسنگ دو...

گفتم ای دل، نروی؟ خار شوی، زار شوی بر س...

الهی!به خواب دوستانم آرامش،به بیداریشان آسایش،به ‌زندگیشان ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط