این روزها عجیب دلتنگ شدهام

این روزها عجیب دلتنگ شده‌ام
برای آن فرشی که وسط حیاط خانه مادربزرگ پهن می‌کردیم
و یک کاسه در دست می‌گرفتیم و به بهانه‌ی شستن فرش
دو زانو بر روی فرش خیس شده و پر از کف می‌نشستیم
و در جهت خواب فرش کاسه را هل می‌دادیم...
یادش بخیر آب‌بازی آخر فرش شستن با بچه‌ها و بزرگترها
و فریاد‌های مادر :
"سرما میخوری بچه من برات لباس نیاوردم"
.
کاش میشد برگردیم به قدیم‌تر ها...❤
دیدگاه ها (۲۱)

تلخ منم ،همچون چای سردکه نگاهش کرده باشیساعات طولانیو ننوشید...

دوک نخ‌ریسی بیاور یوسف مصری ببرشهر از بازار یوسف‌های ارزان پ...

کاش میشد قلب ما از یاس بودتک تک گلبرگ آن احساس بودپاک و سبز ...

من که روز و شب فقط مستی تقاضا می کنمآخرش خود را در این میخان...

پرسیده بودم چه بویی پرتتان می‌کند به روزهای بچگی؟ جواب داده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط