بگذار دلم را ببرد چشم سیاهت
بگذار دلم را ببرد چشم سیاهت
تسخیر کند قلب مرا خیل سپاهت
بگذار غزل خیز شود دفتر شعرم
بر هم بزند سبک مرا طرز نگاهت
بر هم زده آرامش آیینه ی من را
آن خنده ابریشمی و روی چو ماهت
آهسته ببر هستی این قلب دچارم
عمری است که او مانده چنین بر سر راهت
بگذار که از چشم تو آیینه بچیند
این یار که شد تشنه ی آغوش و پناهت
تسخیر کند قلب مرا خیل سپاهت
بگذار غزل خیز شود دفتر شعرم
بر هم بزند سبک مرا طرز نگاهت
بر هم زده آرامش آیینه ی من را
آن خنده ابریشمی و روی چو ماهت
آهسته ببر هستی این قلب دچارم
عمری است که او مانده چنین بر سر راهت
بگذار که از چشم تو آیینه بچیند
این یار که شد تشنه ی آغوش و پناهت
- ۳.۲k
- ۱۲ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط