این باد سرکش نزدیک بهار را چقدر زیاد دوست دارم

این باد سرکش نزدیک بهار را چقدر زیاد دوست دارم
انگار آمده هرچی غصه و اندوه سر راهش هست
بشوید و بر دارد ببرد، انقدر که عمیق و قشنگ
هوهو می‌کند و صاف می‌نشیند وسط جان آدم. دلم می‌خواهد بزنم بیرون تا بادبهار، محکم بغلم
کند و تکانم بدهد و بیدار شوم، چشم که باز کردم
وسط یک مزرعه‌ی آفتاب‌گردان باشم، که آفتاب
بکوبد توی صورتم و از کنار دستم صدای بُلوپ
بلوپِ آب‌های خروشان چشمه به گوش برسد، باد،
چمن‌های بلند اطراف و سنبل‌های وحشی و
شکوفه‌های سیب را برقصاند و آن‌طرف‌تر بچه‌های
کوچکی عمیقا شیطنت کنند. دلم می‌خواهد سوار
بادهای بهار شوم و با آن‌ها بروم تا سرزمین‌های
دور. دلم می‌خواهد پنجره را باز کنم و باد را
دعوت کنم به خانه‌ام، با او چای بنوشم و از او
بپرسم بعد از این بهار
همه چیز درست می‌شود یعنی؟



#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۰)

بهار را گذاشته‌ام پشتِ چین‌های دامنتتو بیایی چای دارچین که ه...

روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم، من روی سیّاره‌ی مسکون...

بودنت عطر بهار نارنج میدهدو بهار نارنج، بهترین دیازپام دنیاس...

#چشمهایــــــــــــتقشنگترین پانتومیم جهان استوقتی با نگاهت ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

1:Amityville Horror House خانه ترسناک امیتویل من وخانواده ام...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط