دعای پیرزن

یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم.

ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد.

بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم: هر چه می‌خواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست.

من در آن سوی هستی، بستگان و اموات خودم را دیدم. آن‌ها از من به خاطر دعا های آن پیرزن و #صلوات هایی که برایشان فرستاد، حسابی تشکر کردند این را هم بگویم که صلوات، واقعا ذکر و دعای معجزه گری است.

آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم.


📚 کتاب سه دقیقه در قيامت
دیدگاه ها (۰)

مجروحی در حال انتقال به بیمارستان در ماشین نماز می‌خوانددیگر...

و ما تو را بسیار دوست میداشتیم 🖤😢😭🖤

داستان جالب مهندس و شیخ و شاه

نماز حاجت مجرب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط