غمۍدارد دلم شرحش فقط افسانه میخواهد
غمۍدارد دلم شرحش فقط افسانه میخواهد
به پای خواندنش هم گریهٔ مردانه میخواهد
من آن ابرِ پُر از بغضم، که هر جایی نمی بارد
برای گریه کردن مَرد هم یک شانه میخواهد
شبیهِ شمعِ تنهایی که پای خویش می سوزد
دلم آغوشِ گرم و عشقِ یک پروانه میخواهد
برایـش شعـر گفتم تا رقیبم پیشِ شاعـرها
بگوید عاشقش او را هنرمنـدانه می خواهد
به پای خواندنش هم گریهٔ مردانه میخواهد
من آن ابرِ پُر از بغضم، که هر جایی نمی بارد
برای گریه کردن مَرد هم یک شانه میخواهد
شبیهِ شمعِ تنهایی که پای خویش می سوزد
دلم آغوشِ گرم و عشقِ یک پروانه میخواهد
برایـش شعـر گفتم تا رقیبم پیشِ شاعـرها
بگوید عاشقش او را هنرمنـدانه می خواهد
۶.۲k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲