از زیر پرتقالها که رد می شدی نگاهت کردم

🧡🍂




از زیر #پرتقال‌ها که رد می شدی نگاهت کردم ..
#انگار هرکدام خودشان را می کشیدند...
به شاخه های خشک...
و #پوستشان را خراش می دادند ...
که #عطرشان به مشامت برسد ...
و تو از خوشحالی #چشم‌هایت را ببندی...
بعد #نَخل‌ها سر خم می کردند ...
که آفتاب روی #آرامشت نتابد ...
و باران #هلالِ صورتت را تَر نکند....
آنوقت شبنم ها می آمدند ...
و #سنجاقک ها بال می زدند...
و من که دورتر ایستاده بودم ...
#زندگی را می دیدم ...
که فقط همان چندلحظه به #جریان افتاده بود...✍️📷







#عشقولوژی

نگاشــــــته شده در:۱۴۰۲/۸/۹. ۸:۱۳


💌👒 ⌈ #مستاجرِخدا
دیدگاه ها (۰)

🧡🍂#از‌تاریخِ‌عکس‌هامان‌بیرون‌بیا...پای آغوشِ من در میا‌‌ن اس...

🧡🍂#آغوشِ تو عشق خیز‌ترینسرزمین #جهان من است…که در خاکش #نهال...

🧡🍂#عشقدور نيست ..همين كه #آرامش از نگاهت بباردو هرم دستانتتب...

‌🧡🍂#هيزم انبارها می‌شدم.به بوی سرانگشت‌های تو بود كه #جوانه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط