"انتقام شجاعانه "
"انتقام شجاعانه "
اپیزود ۳۲
"من مثل روانیا عاشقتم احمق! " ساکت شدم و بهش نگاه کردم بغلم کرد " یه تار موت کم بشه دنیا رو روی سرشون خراب میکنم "
* ۴سال بعد *
*جشن فارغ التحصیلی دانشگاه یونی*
" ساکاماتو یوکی فارغ التحصیل رشته تکواندو " رفتم بالا و تقدیر نامه ام رو گرفتم بالاخره درس خوندن تموم شد و راحت شدم الان میتونم هروقت که خواستم باجی رو ببینم " باجی کیسوکه فارغ التحصیل رشته تکواندو " میدونین... منو باجی مثل یه زنجیر بهم وصلیم و اگه چیزیمون بشه ممکنه واقعا دیگه خفه شیم ما الان اونقدر عاشق همیم که زمین بیاد آسمون تموم نمیشه ... ما دوتا باهم خوشحال شدیم و خندیدیم و خوش گذروندیم و باهم ناراحت شدیم و گریه کردیم و داد زدیم و همو دلداری دادیم باهم جنگیدیم و شکست دادیم و شکست خوردیم و کنار هم بودیم و بهم عشق ورزیدیم این اسمش عشق نیست ؟
رفتیم پشت بوم ساختمون بلندی که خیلی وقته تخلیه شده اونجا یکی از مهم ترین جاهای قرارای ما بود ازونجا انگار کل توکیو زیر پاته باجی الکل داد بهم و یکی هم برای خودش پدسگ میدونه من الکل دوست ندارما... " یوکی ... زندگی بعضی جاهاش تاریکه و بعضی جاهاش روشن و من ۸ سال پیش قبل آشنا شدن با تو زندگیم خیلی تاریک بود و تو روشنایی زیادی بهش دادی مرسی که هستی یوکی " و لبخند زد " باجی ... من وقتی به ژاپن اومدم فکر کردم قراره یه زندگی فوق فاکی داشته باشم تا وقتی که با تو آشنا شدم و کل زندگیم عوض شد و فکرای منفی و تاریکی ها رفتن کنار خوشحالم که همیشه باهامی " و بغلش کردم " باجی میشه همیشه باهم باشیم ؟ من بدون تو نمیتونم " باجی سفت تر بغلش کرد " هیچوقت قرار نیست از هم جدا شیم چون سرنوشت ما بهم وصله مطمئنم تو همون نیمه گمشده منی یوکی نمیتونم بدون تو نفس بکشم " ( فضا رومانتیک شد شمعا روشن کنم خراب نشه ) نشستیم رو سکو و نوشیدنیمونو خوردیم " هی باجی من یکی دیگه هم میخوام " " یوکی تو که تاحالا یکمم الکل نخورده بودی" " بهرحال میخوام " باجی و من بلند شدیم رفتیم سوپر مارکت و یه چندتایی برداشتیم و من یکیشون رو باز کردم " بنظرم مزش بهتر شده " باجی هم باز کرد " اوهوم ... آروم بخور یوکی " راستش بقیش یادم نمیاد ... از خواب بیدار شدم "سرم درده" که دیدم باجی کنارم خوابیده
اپیزود ۳۲
"من مثل روانیا عاشقتم احمق! " ساکت شدم و بهش نگاه کردم بغلم کرد " یه تار موت کم بشه دنیا رو روی سرشون خراب میکنم "
* ۴سال بعد *
*جشن فارغ التحصیلی دانشگاه یونی*
" ساکاماتو یوکی فارغ التحصیل رشته تکواندو " رفتم بالا و تقدیر نامه ام رو گرفتم بالاخره درس خوندن تموم شد و راحت شدم الان میتونم هروقت که خواستم باجی رو ببینم " باجی کیسوکه فارغ التحصیل رشته تکواندو " میدونین... منو باجی مثل یه زنجیر بهم وصلیم و اگه چیزیمون بشه ممکنه واقعا دیگه خفه شیم ما الان اونقدر عاشق همیم که زمین بیاد آسمون تموم نمیشه ... ما دوتا باهم خوشحال شدیم و خندیدیم و خوش گذروندیم و باهم ناراحت شدیم و گریه کردیم و داد زدیم و همو دلداری دادیم باهم جنگیدیم و شکست دادیم و شکست خوردیم و کنار هم بودیم و بهم عشق ورزیدیم این اسمش عشق نیست ؟
رفتیم پشت بوم ساختمون بلندی که خیلی وقته تخلیه شده اونجا یکی از مهم ترین جاهای قرارای ما بود ازونجا انگار کل توکیو زیر پاته باجی الکل داد بهم و یکی هم برای خودش پدسگ میدونه من الکل دوست ندارما... " یوکی ... زندگی بعضی جاهاش تاریکه و بعضی جاهاش روشن و من ۸ سال پیش قبل آشنا شدن با تو زندگیم خیلی تاریک بود و تو روشنایی زیادی بهش دادی مرسی که هستی یوکی " و لبخند زد " باجی ... من وقتی به ژاپن اومدم فکر کردم قراره یه زندگی فوق فاکی داشته باشم تا وقتی که با تو آشنا شدم و کل زندگیم عوض شد و فکرای منفی و تاریکی ها رفتن کنار خوشحالم که همیشه باهامی " و بغلش کردم " باجی میشه همیشه باهم باشیم ؟ من بدون تو نمیتونم " باجی سفت تر بغلش کرد " هیچوقت قرار نیست از هم جدا شیم چون سرنوشت ما بهم وصله مطمئنم تو همون نیمه گمشده منی یوکی نمیتونم بدون تو نفس بکشم " ( فضا رومانتیک شد شمعا روشن کنم خراب نشه ) نشستیم رو سکو و نوشیدنیمونو خوردیم " هی باجی من یکی دیگه هم میخوام " " یوکی تو که تاحالا یکمم الکل نخورده بودی" " بهرحال میخوام " باجی و من بلند شدیم رفتیم سوپر مارکت و یه چندتایی برداشتیم و من یکیشون رو باز کردم " بنظرم مزش بهتر شده " باجی هم باز کرد " اوهوم ... آروم بخور یوکی " راستش بقیش یادم نمیاد ... از خواب بیدار شدم "سرم درده" که دیدم باجی کنارم خوابیده
۵.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.