نوشته بود من بیخدا هستم نگفته بود که به خدا ایمان دارد

نوشته بود من بی‌خدا هستم؛ نگفته بود که به خدا ایمان دارد یا ندارد. چیزی بالاتر، عالی‌تر و خصوصی‌تر و پنهانی‌تر نوشته بود. بی‌خدا بودن ربطی به ایمان داشتن یا نداشتن ندارد.
او در آن سوی خدا، بالاترین و بی‌رحمانه‌ترین داوری‌ها را درباره‌ی خود و خدا کرده بود. اگر او بی‌خدا باشد، خدا نیز بی‌ اوست. پس او تنهاست. منتها این تنهایی، تنهایی رجاله‌ها و آدم‌های ساده‌ی خوش‌مشرب متوسط‌الاعمال نیست. این تنهایی یک بشریت مفلوک به تله ‌افتاده است که هم خدا را تنها می‌بیند و هم خود را و دیگر هیچ رابطه‌ای بین هیچ‌چیز پیدا نمی‌کند.
با خود گفتم گذشت آن زمان که بشر دست دور گردن خدا می‌انداخت و از تاریکی به سوی روشنایی قدم بر‌می‌داشت و هر لحظه که دلش می‌خواست می‌توانست خدا را غلغلکش بدهد و او را بخنداند و بدین وسیله هیولاهای ظلمت را از برابر خود برهاند و پلیدی‌ها را قلع‌ و قمع کند. گذشت آن زمان که بشر دوست خدا بود.

.
- تمام اعمالم بی‌خدا جلوه می‌کرد - من هرگز نتوانستم برای خود خدایی عادل و کامل و پاک پیدا کنم. همیشه در آن‌سوی خدا، در برهوت بی‌منتهای تنهایی زندگی کردم. یک تنهاییِ بی‌خدا، روح مرا به خود تخصیص داده. در تنهایی دیگران به فکر خدا می‌افتند، من به فکر بی‌خدایی.

چرا من با خدا ارتباطی ندارم؟
..

🍀رضا_براهنی
دیدگاه ها (۱)

تو برایِ من چیزی هستی شبیه دریا بر من چیره می‌شویمجذوبم می‌ک...

.ڪاش می‌دانستی پرندڪَان عشقهرڪَز دو بار پر نمی‌ڪَشاینددوست م...

حدس یک زن ، بسیار دقیق‌تر از یقین یک مرد است !..🍀رودیارد کیپ...

شرمسار دستان توام وقتی به جای دستان منقلم در دست می‌گیری !تا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط