پریشان کرده جمع عاشقان را با سر تاری
#پریشان کرده جمع عاشقان را با سر تاری
ندارد گیسوانش جز پریشان ساختن کاری
امان از آبروی رفته، وقتی سخت میگرید
میان مردم بیگانه مرد خویشتنداری
دلیل گریههای بیامانم را بگویم؟ چشم!
مرا از چشم شهر انداخت چشم مردمآزاری
من از داغ غمش میمیرم و او را چه غم باشد
اگر کم باشد از خیل گرفتاران گرفتاری
دل مغرور! عمری در جواب عشق گفتی : نه !
غزالی از کنارت رد شد و حال تو هم...🥏
ندارد گیسوانش جز پریشان ساختن کاری
امان از آبروی رفته، وقتی سخت میگرید
میان مردم بیگانه مرد خویشتنداری
دلیل گریههای بیامانم را بگویم؟ چشم!
مرا از چشم شهر انداخت چشم مردمآزاری
من از داغ غمش میمیرم و او را چه غم باشد
اگر کم باشد از خیل گرفتاران گرفتاری
دل مغرور! عمری در جواب عشق گفتی : نه !
غزالی از کنارت رد شد و حال تو هم...🥏
۲.۴k
۱۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.