من که شاعر نیستم

من که شاعر نیستم
ققنوس وار
می‌سوزم تا
شعری متولد شود



#امیرعلی_قربانی


پ.ن
به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته
برآمد از پس کوه آفتاب آهسته آهسته

فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم
که خواهد خورد خونم چون کباب آهسته آهسته

ز بس در پردهٔ افسانه با او حال خود گفتم
گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته

سرایی را که صاحب نیست، ویرانی است معمارش
دل بی‌عشق، می‌گردد خراب آهسته آهسته

به این خرسندم از نسیان روزافزون پیریها
که از دل می‌برد یاد شباب آهسته آهسته

دلی نگذاشت در من وعده‌های پوچ او صائب
شکست این کشتی از موج سراب آهسته آهسته


#شبتون_بدور_از_دلتنگی
#عکس_یهویی
#استوری
دیدگاه ها (۷۴)

خنده چشمان تو اول صبحبه غلامی میبردهر امیری را#امیرعلی_قربان...

و من در پای سپیدار بلندسر به آسمانبه آرزوهای دورم خیره شده‌ا...

برای یافتن تودوباره به این جهان باز خواهم گشتدر پر یک پرستود...

انگار...ارث پدر از روزگارطلب داریم ما که به خود نیز بدهکاریم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط