کلاس چهارم بودم

☘️کلاس چهارم بودم؛

عید اومدیم روستا، آخه طبیعت روستا اون سالها خیلی قشنگ بود،خصوصا که همه عموها و عمه ها دورهم جمع شده بودیم!
عموها ، پسرعموها ،پسرعمه ها و بابام قرار گذاشتن برن کوه
منم دلم بدجور میخواست کوه نوردی رو تجربه کنم!
هرچی بابا اصرار کرد که نیا خسته میشی پاهات درد میگیره گوش ندادم!
صبح زودتر از همه بیدار شدم که مبادا منو جا بذارن!
از همون دم در تا خود کوه پیاده رفتیم،
بابام هراز گاهی می‌پرسید ،، خسته نشدی؟،،
جوابم جز نه چیزی نبود
به قله که رسیدیم هوای خوبی داشت
پسرعموم اسم خودشو با صدای بلند صدا میزد و از انعکاس صداش لذت میبرد
ولی من ایده جذاب تر از اسمم رو داشتم
داد زدم
،، من بیشتر قدرت دارم یا تو؟،،
کوه جواب میداد
،، تو ...تو....تو..،،
راستی بشر قدرتمنده یا طبیعت؟
چه سوال سختی!!
من میگم طبیعت قدرتمندتره، فقط کافیه کاسه صبرش لبریز بشه تا همه بشر رو به فنا بده...☘️

❤️پ.ن:متن با توجه به اسلاید سوم از خودم ، نظراتتون رو با توجه به متن من کامنت کنید...انجمن نویسندگان پرواز ❤️

📝#آرام_نوشت☘️
#آرام_نوشت
#انجمن_نویسندگان_پرواز
دیدگاه ها (۱۵)

☘️مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خود محورند ، ولی آنان را بب...

🥀درگذشت خواهر عزیزتان آن قدر سنگین و جانسوز است که به دشواری...

☘️دلم نمیخواست از خواب بیدار شم،اونم خواب دم صب!دیشبم اون آخ...

☘️در این دنیا همه چیز دست خود آدم است؛حتی عشق، حتی جنون، حتی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط