✅خدا........
✅خدا........
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام اینپا و آنپا میکرد ...
نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟
گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمدهام نان بخرم،میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند!
نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟
گفت ...
سپردهام،اما او خدای«گرگها»هم هست
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام اینپا و آنپا میکرد ...
نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟
گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمدهام نان بخرم،میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند!
نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟
گفت ...
سپردهام،اما او خدای«گرگها»هم هست
۱۱۵
۲۲ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.