شعر خورشید رخشان در رثای سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
خورشید رخشان
تو نوری مشعشع که می تابد اینک
چه خورشید رخشان به آیینه ی جان
خروشنده موجی به رگ های ملت
چه خونی مقدس که جاریست جوشان
بگردم به دورت که گشتند مردم
چه پروانه پیرامن شمع تابان
تو بانگ اذانی رسا پر صلابت
به گلدسته های همه مرز ایران
تو سروی تناور که تن های خسته
در آن سایه سارش گرفتند سامان
تو نوری که پرتو فشاند به اعصار
نه جسمی فرو خفته در خاک کرمان
تو بذری که روییده در قلب مردم
نه جسمی که با مرگ گردیده پنهان
تو با خون پاکت که هرگز نخشکد
فزونتر بر آشفته ای خواب دیوان
تو فرزند بی مرز آزادگانی
نه تنها به بغداد و در شام و لبنان
اگر چه شدی ناگهان آسمانی
تو کوه ستبری و مرصوص بنیان
بگو چند در خانه راحت بخفتی؟!
به انگشت بشمار ای کوه ایمان
بگو زاهد شب نخوابیده ی سیر
که مزد از جهادت بکردی به انبان؟
اگر غیر روی خدا مقصدت بود
وطن پر نمیشد ز شوری خروشان
به تشییع آن جسم ارباً به ارباً
تو را خیل ملت بیامد به پیمان
به آن خون جوشان و آن چشم بیدار
که در انتقامت برآریم طوفان
به آن چشم بیدار کم خفته ی تو
که خفتند در راحتش خوفناکان
دلم میتپد در هوای ره تو
بلا گر ببارد ولو همچو باران
پذیرا شو این ران خُرد ملخ را
ولو نیست درخور به مُلک سلیمان
شاعر : آقای سلمان احمدی
ش ف :13041
https://instagram.com/srazsaveh
https://t.me/srazsaveh
https://srazsaveh.persianblog.ir
تگ ها:
#گنجینه_علوی #ادبیات #شعر #سردار_سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی #سردار_سلیمانی #شهید_سلیمانی #شهید_قاسم_سلیمانی #نوری_مشعشع #خورشید_رخشان #خروشنده_موج #خونی_مقدس #نور_پرتو_افشان #آزادگان #بنیان_مرصوص #خون_جوشان #طوفان_انتقام #ملک_سلیمان #سلمان_احمدی #هنر #سبک_زندگی #اخبار #جهاد_فی_سبیل_الله #بغداد #سوریه #شهدا_سنگ_نشانند_که_ره_گم_نشود
تو نوری مشعشع که می تابد اینک
چه خورشید رخشان به آیینه ی جان
خروشنده موجی به رگ های ملت
چه خونی مقدس که جاریست جوشان
بگردم به دورت که گشتند مردم
چه پروانه پیرامن شمع تابان
تو بانگ اذانی رسا پر صلابت
به گلدسته های همه مرز ایران
تو سروی تناور که تن های خسته
در آن سایه سارش گرفتند سامان
تو نوری که پرتو فشاند به اعصار
نه جسمی فرو خفته در خاک کرمان
تو بذری که روییده در قلب مردم
نه جسمی که با مرگ گردیده پنهان
تو با خون پاکت که هرگز نخشکد
فزونتر بر آشفته ای خواب دیوان
تو فرزند بی مرز آزادگانی
نه تنها به بغداد و در شام و لبنان
اگر چه شدی ناگهان آسمانی
تو کوه ستبری و مرصوص بنیان
بگو چند در خانه راحت بخفتی؟!
به انگشت بشمار ای کوه ایمان
بگو زاهد شب نخوابیده ی سیر
که مزد از جهادت بکردی به انبان؟
اگر غیر روی خدا مقصدت بود
وطن پر نمیشد ز شوری خروشان
به تشییع آن جسم ارباً به ارباً
تو را خیل ملت بیامد به پیمان
به آن خون جوشان و آن چشم بیدار
که در انتقامت برآریم طوفان
به آن چشم بیدار کم خفته ی تو
که خفتند در راحتش خوفناکان
دلم میتپد در هوای ره تو
بلا گر ببارد ولو همچو باران
پذیرا شو این ران خُرد ملخ را
ولو نیست درخور به مُلک سلیمان
شاعر : آقای سلمان احمدی
ش ف :13041
https://instagram.com/srazsaveh
https://t.me/srazsaveh
https://srazsaveh.persianblog.ir
تگ ها:
#گنجینه_علوی #ادبیات #شعر #سردار_سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی #سردار_سلیمانی #شهید_سلیمانی #شهید_قاسم_سلیمانی #نوری_مشعشع #خورشید_رخشان #خروشنده_موج #خونی_مقدس #نور_پرتو_افشان #آزادگان #بنیان_مرصوص #خون_جوشان #طوفان_انتقام #ملک_سلیمان #سلمان_احمدی #هنر #سبک_زندگی #اخبار #جهاد_فی_سبیل_الله #بغداد #سوریه #شهدا_سنگ_نشانند_که_ره_گم_نشود
۲.۲k
۱۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.