لابد

لابُد ...
به نظم و ترتیبِ تنهایی بر می خورَد
اگر یک نفر می آمد و
دور از تمام دنیا، تنها بر سَرِ من خراب می شد !!؟
یک نفر که بی هوا از راه میرسید و
زندگی را در من مُهندسی می کرد و
عذرِ بی کسی های کُلنگی ام را می خواست !!؟

یک نفر که ...
چرب زبانِ عشق میشد و
از نو ... روغن کاری می کرد
لولای زنگار خوردۀ نگاهم به زندگی را ...

برای کابوس های تمام وقتم ...
زبان در می آوُرد و برای شادی هایم، دلیل ...
دست می انداخت، اشک را
و به بازی می گرفت شک را ... و
به جنونم
آنقدر مظنون می شد که
به قدرِ یک سیگار هم حتی،
از آغوشم عقب نمی نِشست ...

به کجای تقدیرِ خدا بر می خورد،
اگر یک نفر می آمد که شبیه هیچکس نبود !!؟
دیدگاه ها (۲)

سرانجام یک روز صبح ...خودم رااز خواب های آلوده به کابوس !!؟پ...

تنهایی ،عار نیست !!؟اتمام حجت است ...با آغوش های بی در و پیک...

ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﯾﮏ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯾﻢ ...ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕ...

دلم عشقی هوس کرده که با من همصدا باشد بگویم" جان" و با نازش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط