رمان عاشقان ستاره
رمان عاشقان ستاره
پارت یک(درخواستی)
لیسا
سلام من لیسا هستم ۲۳ ساله و من کلاس دوازدهم هستم و اینم داستان زندگیم هست عاشق سیب زمینی و تیپ زدن هستم پدرم از دنیا رفته و با مادرم و خواهر کوچیک ترم یعنی رزی زندگی میکنم
مادر لیسا: هی لیسا بدو برو مدرست دیر میشه
لیسا: اوکی اومدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک
سلام من جونگ کوک هستم ولی همه صدام میکنن کوک من ۲۵ سالمه و عاشق خوندن و کاراته هستم من با پدرم و بردارم یعنی وی زندگی میکنم من کلاس دوازدهم هستم هستم
وی: داداش بدو برو مدرسه منم برم دانشگاه
کوک: باشه
ــــــــــــــــ
رزی: اونی گفتی امروز امتحان داری؟
لیسا: اره و ممکنه شب نیام خونه
رزی: باشه برات دونات گربه ای درست کردم چون گربه دوست داری
لیسا: ممنونم اجی
مادر لیسا: خداحافظ لیسا
رزی: خداحافظ اونی فایتینگگگ
لیسا: فایتینگ
ــــــــــــــــ
وی: خب همه چیزت آمادست میتونی بری
کوک: ممنون
پدر کوک: خدانگهدار کوک
وی: خدانگهداری بچه
کوک: وی گفتم اینجوری صدام نکن خدانگهدار
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
لیسا: خب خب دارم میرم مدرسه مثل همیشه ولی این دفعه امتحان دارم امیدوارم گند نزنم و.......... آه جلوی پات رو نگاه کن
کوک: آه خانم ببخشید حواسم نبود
لیسا
قیافش آشنا بود انگار قبلا جایی دیده بودمش
ـــــــــ
برداشتن کیسه دونات گربه ای که دست کوک روی دست لیسا
_آم اقا اسمتون چیه؟
_اسمم جونگ کوک هست ولی همه کوک صدام میکنن
_منم لیسا هستم
_اسمتون آشناست
_قیافه شما هم آشناست
_😊
_وای نه کلاسم وای ده ده دقیقه دیگه امتحان شروع میشه
_اه باشه منم برم مدرسه
_خداحافظ
_خدانگهدار
پایان، اینم از رمان درخواستی اگه خوب بود و لایک رو به ۵ برسونید بای بای
پارت یک(درخواستی)
لیسا
سلام من لیسا هستم ۲۳ ساله و من کلاس دوازدهم هستم و اینم داستان زندگیم هست عاشق سیب زمینی و تیپ زدن هستم پدرم از دنیا رفته و با مادرم و خواهر کوچیک ترم یعنی رزی زندگی میکنم
مادر لیسا: هی لیسا بدو برو مدرست دیر میشه
لیسا: اوکی اومدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک
سلام من جونگ کوک هستم ولی همه صدام میکنن کوک من ۲۵ سالمه و عاشق خوندن و کاراته هستم من با پدرم و بردارم یعنی وی زندگی میکنم من کلاس دوازدهم هستم هستم
وی: داداش بدو برو مدرسه منم برم دانشگاه
کوک: باشه
ــــــــــــــــ
رزی: اونی گفتی امروز امتحان داری؟
لیسا: اره و ممکنه شب نیام خونه
رزی: باشه برات دونات گربه ای درست کردم چون گربه دوست داری
لیسا: ممنونم اجی
مادر لیسا: خداحافظ لیسا
رزی: خداحافظ اونی فایتینگگگ
لیسا: فایتینگ
ــــــــــــــــ
وی: خب همه چیزت آمادست میتونی بری
کوک: ممنون
پدر کوک: خدانگهدار کوک
وی: خدانگهداری بچه
کوک: وی گفتم اینجوری صدام نکن خدانگهدار
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
لیسا: خب خب دارم میرم مدرسه مثل همیشه ولی این دفعه امتحان دارم امیدوارم گند نزنم و.......... آه جلوی پات رو نگاه کن
کوک: آه خانم ببخشید حواسم نبود
لیسا
قیافش آشنا بود انگار قبلا جایی دیده بودمش
ـــــــــ
برداشتن کیسه دونات گربه ای که دست کوک روی دست لیسا
_آم اقا اسمتون چیه؟
_اسمم جونگ کوک هست ولی همه کوک صدام میکنن
_منم لیسا هستم
_اسمتون آشناست
_قیافه شما هم آشناست
_😊
_وای نه کلاسم وای ده ده دقیقه دیگه امتحان شروع میشه
_اه باشه منم برم مدرسه
_خداحافظ
_خدانگهدار
پایان، اینم از رمان درخواستی اگه خوب بود و لایک رو به ۵ برسونید بای بای
۳۰.۷k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.