نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدنبا غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدنظهرِ گرما، صحن سقاخانه می چسبد چقدرضامن آهو شنیدن، بعد از آن «یا هو» زدن