( آبنبات ترش )
( آبنبات ترش )
پارت ۱
اینکه توی یک خانواده به دنیا بیایی که پول
پرست باسن و فقط با حرف مرد زندگی کنند مطمئنا بدبخت میشی من کیم ا/ت هستم و ۱۸ سالمه پدرو مادرم از هم طلاق گرفتند و من الان با مادرم و پدر و برادر ناتنیم زندگی میکنم پدرم اوایل دوسم داشت ولی چون به گفته ی بقیه پسر باید وارث خاندان باشه پدرم کم کم از من متنفر شد الان ۱۳ ساله که اینطوریه پنج سال زندگیم مثل فرشته ها بود ولی حالا ......... هوف
( زمان حال )
( ویو ا/ت )
با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم ساعت۸ بود رفتم دستشویی و کار های مربوطه رو انجام دادم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدم و رفتم پایین اتاقم خیلی سرد بود انگار داشتم از یخچال میومدم بیرون
ا/ت : سلام ( سرد )
م/ا: سلام دخترم
پ/ا: ..........
مثل همیشه دیگه به کاراش علدت کردم
م/ا: دخترم بیا اینو توی راهت بخور
ا/ت: ممنون مامان دوست دارم خداحافظ
از خونه زدم بیرون داخل راه داشتم به اینکه قراره چطوری به معلم توضیح بدم که بزاره بریم سالن ورزشی حسابی توی فکر بودم که یهو ی موتور پیچید جلوم و خوردم زمین
جونگ کوک : جلوی چشماتو نگاه کن کور خانم
ا/ت: حرف دهنتو بفهم عوضی
جونگ کوک : چیه به قیافه آن بر خوردم
ا/ت : من ......
خواستم جوابشو بدم که رفت
ا/ت : ترسو اگه جرعت داشتی وا میستادی
پسره ی روانی
( داخل مدرسه)
همین که پامو گذاشتم داخل کلاس می جین داد زد
می جین: ا/تتتتتت( بلند )
خندم گرفته بود . ا/ت : بلهههه چرا داد میزنی کنارتم هااااا
می جین : سلام دختره
ا/ت : سیلام دختره ی دوم
و هر دوتامون خندیدیم
استاد اومد داخل کلاس و درس و شروع کرد زنگ خورد رفتیم دفتر تا معلم رو راضی کنیم بزاره بریم تمرین
ا/ت: ببخشید اسناد میتونیم بیاییم داخل
استاد : بله بیا داخل
می جین : ببخشید میخواستیم برای تمرین بریم سالن اگه میشه کلید سالن رو بهمون بدین
استاد : شما از کدوم گروه بودین ؟
ا/ت : گروه لیلیا
استاد : آها شما قهرمان هر سالمون هستین برو کلید رو از داخل کمد بر دار
می جین : ممنون استاد
کلید و برداشتیم و رفتیم داخل سالن
ا/ت ، می جین : یسسس
ا/ت : ها
می جین : ها
و زدیم زیر خنده توپو از داخل سبد برداشتم چ شروع کردیم به بازی که یهو در با شتاب باز شدو.....................
پارت ۱
اینکه توی یک خانواده به دنیا بیایی که پول
پرست باسن و فقط با حرف مرد زندگی کنند مطمئنا بدبخت میشی من کیم ا/ت هستم و ۱۸ سالمه پدرو مادرم از هم طلاق گرفتند و من الان با مادرم و پدر و برادر ناتنیم زندگی میکنم پدرم اوایل دوسم داشت ولی چون به گفته ی بقیه پسر باید وارث خاندان باشه پدرم کم کم از من متنفر شد الان ۱۳ ساله که اینطوریه پنج سال زندگیم مثل فرشته ها بود ولی حالا ......... هوف
( زمان حال )
( ویو ا/ت )
با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم ساعت۸ بود رفتم دستشویی و کار های مربوطه رو انجام دادم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدم و رفتم پایین اتاقم خیلی سرد بود انگار داشتم از یخچال میومدم بیرون
ا/ت : سلام ( سرد )
م/ا: سلام دخترم
پ/ا: ..........
مثل همیشه دیگه به کاراش علدت کردم
م/ا: دخترم بیا اینو توی راهت بخور
ا/ت: ممنون مامان دوست دارم خداحافظ
از خونه زدم بیرون داخل راه داشتم به اینکه قراره چطوری به معلم توضیح بدم که بزاره بریم سالن ورزشی حسابی توی فکر بودم که یهو ی موتور پیچید جلوم و خوردم زمین
جونگ کوک : جلوی چشماتو نگاه کن کور خانم
ا/ت: حرف دهنتو بفهم عوضی
جونگ کوک : چیه به قیافه آن بر خوردم
ا/ت : من ......
خواستم جوابشو بدم که رفت
ا/ت : ترسو اگه جرعت داشتی وا میستادی
پسره ی روانی
( داخل مدرسه)
همین که پامو گذاشتم داخل کلاس می جین داد زد
می جین: ا/تتتتتت( بلند )
خندم گرفته بود . ا/ت : بلهههه چرا داد میزنی کنارتم هااااا
می جین : سلام دختره
ا/ت : سیلام دختره ی دوم
و هر دوتامون خندیدیم
استاد اومد داخل کلاس و درس و شروع کرد زنگ خورد رفتیم دفتر تا معلم رو راضی کنیم بزاره بریم تمرین
ا/ت: ببخشید اسناد میتونیم بیاییم داخل
استاد : بله بیا داخل
می جین : ببخشید میخواستیم برای تمرین بریم سالن اگه میشه کلید سالن رو بهمون بدین
استاد : شما از کدوم گروه بودین ؟
ا/ت : گروه لیلیا
استاد : آها شما قهرمان هر سالمون هستین برو کلید رو از داخل کمد بر دار
می جین : ممنون استاد
کلید و برداشتیم و رفتیم داخل سالن
ا/ت ، می جین : یسسس
ا/ت : ها
می جین : ها
و زدیم زیر خنده توپو از داخل سبد برداشتم چ شروع کردیم به بازی که یهو در با شتاب باز شدو.....................
۹.۰k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.