پارت ۲۶
پارت ۲۶
که ارسلان افتاد روم
عه ارسلان اذیت نکن باشو خودم خستم توام افتادی رومن
ارسلان
بعد این حرف گفتم خوب منم خستم
دیا، خو خسته نباشید
من، خو میخوام خستگیم و در کنم
دیا،بعد این حرف لبش رو گذاشت رو لبم
من،بعد حرفم لبم رو گذاشتم رو لباش و بعد ۵دقیقه ازش جدا شدم
دیا، خفه شدم ارسلان
من، الهی من قربونت برم
دیا، خداکنه
.. بعد ۳۰ دقیقه..
دیا، ارسلان ۴۰ دقیقه شد دارم از گشنگی میمیرم بریم پایین
من، منم بریم
مامان، چه به موقع آمدید بیاید
دیا، مرسی
یکم غذا خوردم که تشنم شد ارسلان
ارسی، جانم
دیا، تشنمه
ارسی، بیا برات نوشابه بریزم
دیا، نه آب میخوام
ارسی، باشه بیا عسلم
دیا، مرسی
.. بعد از غذا..
ارسی، مامان مادیگه بریم
مامان، ای کاش بیشتر میموندیم
ارسی، نه دیگه باید بریم
مامان، باشه مادر جون
ارسی، آهان راستی مامان
مامان، جانم پسرم
ارسی، آمدم اینجا که درمورد ازدواج مون باشما صحبت کنیم
مامان، خوب عزیزم شما که عاشق همید دیگه صحبتی نمیمونه
ارسی، آهان
مامان، فقط یادت نره ها من یه دوهفته دیگه میخوام برم خارج از کشور توی این دو هفته
کارای عقد و عروسی بکنید
ارسی، باشه بهتون خبر میدیم
مامان ، باشه پسرم
اردیا، خدافظ
مامان و آبجی ار ، خدافظ
ارسلان
من، دیانا
دیا، جانم
من، توی این هفته کارای عقد و ازدواج رو انجام بدیم
دیا، من مشکلی ندارم
من، پس حله
دیانا بریم کجا
دیا، الان دلم یه جای خلوت میخواد
من، پس میری بام اونجای خلوتش
دیا، مرسی
من، قربون اون ذوقت برم
من، رسیدیم بام
رفتیم اونجای خلوتش که
دیا، ارسلان
من، جان ارسلان
دیا، چنتا منو دوست داری
من، من ترو دوست ندارم
دیا، ارسلان یعنی دوسم نداری . ناراحت
من، عزیزم دیانا تو گذاشتی حرف من تموم بشه مگه میخواستم بگم من دوست ندارم عاشقتم
دیا، هعی .. مثلا ذوق زده شد ...
من، دورت بگردم حالا تو منو چند تا دوست داری
دیا، ۷۲۱
من، چرا
دیا، چون توی هفت آسمون و دوعالم تو برام یدونه ای
من، من فدات نشم آخه
دیا، عه خدانکنه
ارسلان
من، جانم
دیا، بغلم میکنی
من ، چرا که نه بیا
دیا، رفتم تو بغلش نمیدم چیشد که گریم گرفت
من، دیانا عزیزم چرا گریه میکنی
که ارسلان افتاد روم
عه ارسلان اذیت نکن باشو خودم خستم توام افتادی رومن
ارسلان
بعد این حرف گفتم خوب منم خستم
دیا، خو خسته نباشید
من، خو میخوام خستگیم و در کنم
دیا،بعد این حرف لبش رو گذاشت رو لبم
من،بعد حرفم لبم رو گذاشتم رو لباش و بعد ۵دقیقه ازش جدا شدم
دیا، خفه شدم ارسلان
من، الهی من قربونت برم
دیا، خداکنه
.. بعد ۳۰ دقیقه..
دیا، ارسلان ۴۰ دقیقه شد دارم از گشنگی میمیرم بریم پایین
من، منم بریم
مامان، چه به موقع آمدید بیاید
دیا، مرسی
یکم غذا خوردم که تشنم شد ارسلان
ارسی، جانم
دیا، تشنمه
ارسی، بیا برات نوشابه بریزم
دیا، نه آب میخوام
ارسی، باشه بیا عسلم
دیا، مرسی
.. بعد از غذا..
ارسی، مامان مادیگه بریم
مامان، ای کاش بیشتر میموندیم
ارسی، نه دیگه باید بریم
مامان، باشه مادر جون
ارسی، آهان راستی مامان
مامان، جانم پسرم
ارسی، آمدم اینجا که درمورد ازدواج مون باشما صحبت کنیم
مامان، خوب عزیزم شما که عاشق همید دیگه صحبتی نمیمونه
ارسی، آهان
مامان، فقط یادت نره ها من یه دوهفته دیگه میخوام برم خارج از کشور توی این دو هفته
کارای عقد و عروسی بکنید
ارسی، باشه بهتون خبر میدیم
مامان ، باشه پسرم
اردیا، خدافظ
مامان و آبجی ار ، خدافظ
ارسلان
من، دیانا
دیا، جانم
من، توی این هفته کارای عقد و ازدواج رو انجام بدیم
دیا، من مشکلی ندارم
من، پس حله
دیانا بریم کجا
دیا، الان دلم یه جای خلوت میخواد
من، پس میری بام اونجای خلوتش
دیا، مرسی
من، قربون اون ذوقت برم
من، رسیدیم بام
رفتیم اونجای خلوتش که
دیا، ارسلان
من، جان ارسلان
دیا، چنتا منو دوست داری
من، من ترو دوست ندارم
دیا، ارسلان یعنی دوسم نداری . ناراحت
من، عزیزم دیانا تو گذاشتی حرف من تموم بشه مگه میخواستم بگم من دوست ندارم عاشقتم
دیا، هعی .. مثلا ذوق زده شد ...
من، دورت بگردم حالا تو منو چند تا دوست داری
دیا، ۷۲۱
من، چرا
دیا، چون توی هفت آسمون و دوعالم تو برام یدونه ای
من، من فدات نشم آخه
دیا، عه خدانکنه
ارسلان
من، جانم
دیا، بغلم میکنی
من ، چرا که نه بیا
دیا، رفتم تو بغلش نمیدم چیشد که گریم گرفت
من، دیانا عزیزم چرا گریه میکنی
۵.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.