جان تو جان من حاکم و قربان من

جان تو جان من حاکم و قربان من

سفره ی خانه من طعم لبت نان من

خوش بگو تا دَم از خوشه ی تو نوش کنم

شاه شیرین بیان صورت خندان من

حکم به کشتار بده بنده و قربانی ام

از تو آزادم آن لحظه که زندانی

زان به تو بوسه بر آه جگر سوز من

مُهر دیوانگی طالع پیشانی ام

عشق دیوانه ، زهر جانانه

از تو مینوشم و سرمست و سبک بال من

بیت ویرانی ، شعر ایرانی

از تو میخوانم و شب نقطه ی بیدار منم

عطش روی تو دارم شب دیدار باش

نفس خفته ی بی عاطفه بیدار باش

هوس عطر تو هست و تب آغوش نیست

صحبت از موی تو هست و گوش تو گوش نیست

ای دل ای عاشق موج بی قایق

می روی تا بزنی سر به کدامین سنگ

ای دل ای تنها مست و بی پروا

بی سپر می بری ام سمت کدامین جنگ

جان تو جان من حاکم و قربان من
دیدگاه ها (۱)

عاشـــ❤ ــق آن نیـستــ..ڪ عشــ💚 ــق تڪیـہ گاهـشـ باشـد...عاش...

❤ ️قــــــــــلــــــــــب❤ ️❤ ️تــــــــــــــــــــــو❤ ️❤...

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزارا...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگرهوایت در سرم باشد ، س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط