آه ، از چشمِ ترم ، آخرِ کارم پیداست
آه ، از چشمِ ترم ، آخرِ کارم پیداست
آه ، هر سو نگرم چهره ی یارم پیداست
آن سیه مو به نگاهی دل دیوانه ربود
آه ، دلدادگی از چشمِ خمارم پیداست
آه ، من باخته ام ، هم سر و هم سامانم
آه ، این باختن از نقل قمارم پیداست
سینه ام سنگِ سیاهی که از آن می شنود
آه ، نوری ست که از شمعِ مزارم پیداست
دین و ایمان به سرِ زلفِ سیاهش دادم
تیرگی های دلم از شبِ تارم پیداست
هر کسی حال مرا دید ، یقینا فهمید
رازِ دل از سخن آینه وارم پیداست
ابری ام ، زخمی ام و ، حالِ مرا می داند
آه ، دلتنگی ام از بغضِ بهارم پیداست
آه ، هر سو نگرم چهره ی یارم پیداست
آن سیه مو به نگاهی دل دیوانه ربود
آه ، دلدادگی از چشمِ خمارم پیداست
آه ، من باخته ام ، هم سر و هم سامانم
آه ، این باختن از نقل قمارم پیداست
سینه ام سنگِ سیاهی که از آن می شنود
آه ، نوری ست که از شمعِ مزارم پیداست
دین و ایمان به سرِ زلفِ سیاهش دادم
تیرگی های دلم از شبِ تارم پیداست
هر کسی حال مرا دید ، یقینا فهمید
رازِ دل از سخن آینه وارم پیداست
ابری ام ، زخمی ام و ، حالِ مرا می داند
آه ، دلتنگی ام از بغضِ بهارم پیداست
۵.۱k
۱۵ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.