🖤فیک مافیایی شب پارت26🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت26🖤
«دوروز بعد»
رونا: کوک و تهیونگ چند روزیه رفتن
معموریت و من اصلا حوصله نداشتم...
اومدم توی حال بزرگ کاخ که دیدم
کلی دود سفید جمع شده کم کم داشت سرم گیج میرفت و یهو چشمام سیاهی رفت..
«فلش بک:
سامون: ارباب همنجورکه فرمایش کردید
ما گاز بیهوش کننده پخش کردیم و فقط
اون دختر رو اوردیم...
دوجین: کارت خوب بود افرین الان
اون دختر کجاست..؟
رونا: چشمامو به سختی باز کردم و دیدم
به یه صندلی بسته شدم..
من کجاااام؟
اهایییی کسی هست؟
کسی صدای منو میشنوه؟؟
دوجین: چرا انقدر داد میزنی..
رونا: یهو یکی اومد داخل و بعد از حرف
زدنش گفتم...
تو همونی نیستی که تویی مهمونی بود.؟
«دوروز بعد»
رونا: کوک و تهیونگ چند روزیه رفتن
معموریت و من اصلا حوصله نداشتم...
اومدم توی حال بزرگ کاخ که دیدم
کلی دود سفید جمع شده کم کم داشت سرم گیج میرفت و یهو چشمام سیاهی رفت..
«فلش بک:
سامون: ارباب همنجورکه فرمایش کردید
ما گاز بیهوش کننده پخش کردیم و فقط
اون دختر رو اوردیم...
دوجین: کارت خوب بود افرین الان
اون دختر کجاست..؟
رونا: چشمامو به سختی باز کردم و دیدم
به یه صندلی بسته شدم..
من کجاااام؟
اهایییی کسی هست؟
کسی صدای منو میشنوه؟؟
دوجین: چرا انقدر داد میزنی..
رونا: یهو یکی اومد داخل و بعد از حرف
زدنش گفتم...
تو همونی نیستی که تویی مهمونی بود.؟
۱۹.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.