نمی توانم با کمی دوست داشتن زندگی کنم

.
نمی توانم با " کمی دوست داشتن " زندگی کنم
من " دوست داشتن زیاد " می خواهم
دوست داشتن تمام و کمال
یک جور غرق شدن...
یک جور دیوانگی محض... مثل تسلیم تنی تشنه، به خُنکای قطره های باران
مثل شنیدن هزار بارۀ یک آهنگ تکراری
مثل یک موج سواری داغ، در آشوب دریایی طوفانی
مثل رفتن تا انتهای راهی که بازگشتی ندارد... من با " کمی دوست داشتن " زنده نمی مانم
با کمی دلخوشی، با کمی لذت
من یک التهاب داغ نفس گیر می خواهم
یک آغوش گرم در سردترین فصل سال...
چرا نمی فهمی
آنهایی که با " کمی دوست داشتن " زندگی کرده اند، مرده اند... #پریسا_زابلی_پور
. .
دیدگاه ها (۱)

.من و تو بارها"زمان" رادر کافه هاو خیابان هافراموش کرده بودی...

.برای کشتن یک زن نیازی نیست فریاد بزنی، ترکش کنی، رویاهایش ر...

."متون"جمع مکسر متن نیست"من" استکه "تو" را در آغوش گرفته است...

.کسی نمی‌تواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی؟ چرا پاییز نمان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط