انگار سالهاست که در من تنیده ای

انگار سالهاست که در من تنیده ای
انگار جای قلب، تو در من تپیده ای...

انگار کودکانه ترین خنده ی مرا
با چشمهای تیله ای ات سر کشیده ای...

با بوسه های شیشه ای ات از تمامِ من
لی لی کنان به خانه ی قلبم پریده ای...

در این حریم امن بمان و خدای باش
هرگز چنین خدا شدنی را ندیده ای...

لبخند چشمهای تو پیغمبر من است
با وحی دستهایت مرا آفریده ای...

از آسمان چشم تو خورشید می چکد
انگار آرزوی مرا خواب دیده ای...

شهزاده می شوی و می آیی و می بری
همراه خود مرا دم صبح سپیده ای...

در بازوان گرم تو، من زنده می شوم
-این قلعه های امن که بر من کشیده ای-

... پیغمبری ... خدای منی ... شاهزاده ای...
حتی به جای قلب، تو در من تپنده ای

"ایلناز حقوقی"
دیدگاه ها (۲)

;-)

@akairan_comاین متن عالیه آدم هایی هستند که وقتی خوشحالی،کنا...

خــــــــــدایـــــــاایــن ســَــرنــوشــتــی کـه بـرایـ...

عصر عاشورا شد. امام حسین (ع) را شهید کردند. خیمه هایش را آتش...

ای حسیـن!در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی ، می ‌ب...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط