" بی تو مهتاب شبی " * نه ! شب توفانی بود
" بی تو مهتاب شبی " * نه ! شب توفانی بود
آسمان بغض بدی داشت و بارانی بود
از خیابان تو با اشک گذر می کردم
در نگاهم همه حسرت ، همه ویرانی بود
آنچه در آن شب توفان زده می دیدم من
برق چشمان قشنگت به فراوانی بود
خیس از گریه و باران همه جا می گشتم
می شنیدم که : عجب آدم نادانی بود !
یاد باران و تو و شهر عذابم می داد
وای ! آن شب ، شب غمگین زمستانی بود
رفته بودی تو از آن شهر و خیابان اما
باز هم بودی و این عین پریشانی بود
آن قدر دور شدی تا بشوی بی خبر از
درد هجری که مرا کشت و پنهانی بود
آسمان بغض بدی داشت و بارانی بود
از خیابان تو با اشک گذر می کردم
در نگاهم همه حسرت ، همه ویرانی بود
آنچه در آن شب توفان زده می دیدم من
برق چشمان قشنگت به فراوانی بود
خیس از گریه و باران همه جا می گشتم
می شنیدم که : عجب آدم نادانی بود !
یاد باران و تو و شهر عذابم می داد
وای ! آن شب ، شب غمگین زمستانی بود
رفته بودی تو از آن شهر و خیابان اما
باز هم بودی و این عین پریشانی بود
آن قدر دور شدی تا بشوی بی خبر از
درد هجری که مرا کشت و پنهانی بود
۱.۳k
۱۵ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.