نفسم از دل شب تا به سحر بوی تو داشت تن تب کردهء من ...

نفسم از دل شب تا به سحر، بوی تو داشت تنِ تب کردهء من، حسرت گیسوی تو داشت تو نبودی، دل آئینه مرا باز شکست شانه بر روی سرم زمزمهء موی تو داشت در پی کعبه برفتم که طوافی بکنم هر اذان قبلهء سودا زده‌ای سوی تو داشت چشم بر هم زدنی واله و شیدای تو شدهر پریشان که گذاری به سر کوی تو داشت چشم تو میکده‌ای بر سر من گشته خراب وه چه آوار شرابی خم ابروی تو داشت شِکرَک بسته لبم یاد همان روز بخیرکه چو زنبور مکیدن لب مینوی تو داشت
دیدگاه ها (۰)

تمامِ آن چیزی که درباره‌ی تو در سرم هست،ده‌ها کتاب می‌شود،ام...

برای نابودی امهیچ سلاحی نیاز نیستفقطاگر دلت می آیدبرو …بی حس...

♡رازت باشم ،از همان خواستن های پنهانی،که علاقه ات را پیش همه...

♡مثلا همانی بشود که می‌خواستی، مثلا ذوق کنی و از ته دلت بگوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط