لعنت به من و عشق تو و وعده ی مایت

لعنت به من وُ عشق تو وُ وعده ی ""ما""یت
لعنت به من ِ بی شرف ِ مانده به پایت
.
له کرده غرور و دل و آیین ِ شعورم
بی میلی و سردیِ دل و زنگ ِ صدایت
.
باید بروم، ماندنم انکار ِ شعور است
نادیده بگیرم همه ی خاطره هایت
.
هی بغض و نم ِ اشک و من و بالش ِ خیسم
تکرار تو وُ خاطره ی مانده به جایت
.
کافر شدم از بعد تو، انگار دوباره
لازم شده پیغمبر و اعجاز ِ خدایت
.
من میروم آهسته و میپوسم و شاید
روزی کسی از من غزلی خواند برایت
.
(لیلا کاظمی فراهانی)
دیدگاه ها (۱۰)

مثل سربازی پیاده راه افتاده ام و فکر می کنم اگر به تو برسم و...

نازی هاتانک داشتندروس هاتوپانگلیسی هابا لبخندگندم زارهایمان ...

ڪاش می شدخاطره ها رامثل پنبه زد،ڪاش اصلا یک آدم هایی بودڹ،مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط